دست‌نوشته‌های کمیل



بسم الله الرحمن الرحیم 

ده ویژگی کارکنان برجسته و برتر

کارکنان برجسته بیش از دستورالعمل‌های موردنیاز کاری در مورد کارشان شناخت دارند. آن‌ها علت وجودی شغل خود را می‌دانند، و این آگاهی به آن‌ها اجازه می‌دهد که راه‌های جدید و نوآورانه را پیشنهاد کنند، تا بتوانند کارآمدتر کار کنند.

کارکنان برجسته متوجه آن‌چه در اطراف آن‌ها در محل کار می‌گذرد، هستند و یادگیری مداوم خود را در مسیر کاری خود به کار می‌گیرند.

کارکنان برجسته روابط خوبی با افراد داخل و خارج از سازمان ایجاد می‌کنند. آن‌ها می‌دانند که در کدام تیم‌ها عضو هستند، و برای تقویت روابط تیم خود تلاش می‌کنند، تا کارها در شرایط سخت و پر تنش قرار نگیرد.

ادامه مطلب


هدیه های شعبانیه (5)

بسم الله الرحمن الرحیم

قربانی کردن عزیزترین بخش زندگی روزی پسر بچه ای نزد استاد شهر رفت و گفت : " مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید استاد سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دختر خردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد. جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودندو کاهن معبد نیز با غرور وخونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود. استاد به سراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را درآغوش می گیرد و می بوسد. اما در عین حال می خواهد کودکش را بکشد. تا بت اعظم معبد او را ببخشد و برکت و فراوانی را به زندگی او ارزانی دارد. استاد از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند. زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند، تا بت اعظم او را ببخشد و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد. استاد تبسمی کرد و گفت : " اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست. چون تصمیم به هلا کش گرفته ای. عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی. بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری و اگر تو اشتباهی به جای کاهن دخترت را قربانی کنی . هیچ اتفاقی نمی افتد و شاید به خاطرسرپیچی از دستور بت اعظم بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد ! " زن مکث کرد. دست و پای دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه درحالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود، به سمت پله سنگی معبد دوید.اماهیچ اثری از کاهن معبد نبود عالم باید فدای سلامت انسان شود و انسان باید تمام تلاشش برای بهترین شدن باشد.


هدیه های شعبانیه (8)
بسم الله الرحمن الرحیم
روزی شاگردی به استاد خویش گفت:استاد می خواهم یکی از مهمترین خصایص بد انسان ها را به من بیاموزی؟
استاد گفت: واقعا می خواهی آن را فرا بگیری؟
شاگرد گفت:بله با کمال میل.
استاد گفت:پس آماده شو با هم به جایی برویم.
شاگرد قبول کرد.
استاد شاگرد جوانش را به پارکی که در آّن کودکان مشغول بازی بودند،برد.

استاد گفت: خوب به مکالمات بین کودکان گوش کن.
مکالمات بین کودکان به این صورت بود:
-الان نوبت من است که فرار کنم و تو باید دنبال من بدوی.
-نخیر الان نوبت توست که دنبالم بدوی.
-اصلا چرا من هیچوقت نباید فرار کنم؟
و حرف هایی از این قبیل.

استاد ادامه داد:همانطور که شنیدی تمام این کودکان طالب آن بودند که از دست دیگری فرار کنند.
بعضی انسان نیز این گونه هستند.
انها هیچگاه حاضر نیستند با شرایط موجود رو به رو شوند و دائم در تلاش هستند از حقایق و واقعیات زندگی خود فرار کنند و هرگز کاری برای بهبود زندگی خود انجام نمی دهند الا کسانی که اراده و همت بالا دارند .
تو از من خواستی یکی از مهم ترین ویزگی های بد انسان را برای تو بگویم


و من آن را در چند کلام خلاصه میکنم:
تلاش برای فرار از زندگی
در حالی که باید تلاش برای ساختن زندگی باشد .


فن بیان در روایتگری نور :
بسم الله الرحمن الرحیم


این یک گنجینه است آیا خواهیم توانست این گنج را استخراج کنیم ، یا نه ؟ 
این هنر ماست که بتوانیم استخراج کنیم 
امام ای ۲۵ /۴/ ۷۰
ایمان رزمندگان ، درختی بود که ریشه در تعبد آسمان داشت و اگر چه تنشان خسته بود اما روحشان بززرگ و تسخیر ناپذیر بود روح انها در پناه گاه خدا امنیت یافته بود 
کم هزینه ترین و موثرترین و لازم ترین وسیله برای انتقال پیام و ارتباط گیری با مردم به واسطه زبان است آنچه که در فکر است تنها به واسطه زبان می توان بیان کنی قلم هم زبانی برای بیان آنچه می خواهی بگویی است دانسته های تو زمانی برای تو یار است که بتوان آن را به کار بگیری و بتوانی آن را بیان کنی و الا تمام آن بار می‌شود تصور کن کسی را که کیفی پول دارد به هر دلیل نمی تواند آن را خرج کند این پول به جای این که یار باشد بار میشود
شیوه سخنرانی 
  1-کیفیت تنظیم مطلب
2-تمرین عملی 
3-کسب مهارتهای تجربی 
  1-کیفیت تنظیم مطلب 
مطلبی که قرار است ارائه شود ابتدا باید مشخص شود قرار است شهیدی را معرفی کند
 خاطرات و توانمندی ها و.
موضوعی از دوران دفاع مقدس گفته شود نماز قرآن ایثار
عملیاتی را شرح دهد
منطقه از مناطق جنگ گفته شود 
مثال 
 مدیر مدرسه‌ای تعریف می‌کرد که بر آن شدیم تا با یک کار تبلیغاتی هم کار فرهنگی و هم کمکی برای جبهه ها جمع کنیم قرار گذاشتیم آخر هفته آش نذری برای سلامتی رزمندگان برپا کنیم اش را بفروشیم و پول آن را برای جبهه ها ارسال کنیم دانش آموزان را از تصمیم خود آگاه کردیم و از آنها خواستیم در این کار مشارکت کنند از فردای آن روز مادران و پدران دانش آموزان فعالانه برای پنجشنبه با ما در ارتباط بودند تا جایی که ما قصد داشتیم یک اجاق داشته باشیم آنقدر استقبال برای مشارکت عالی بود که کار به جایی رسید یک اجاق به ده اجاق رسید مادری آمد گفت نعنا داغ آن با من مادری آمد گفت ما چند نفر هستیم پیازداغ آن با ما و چند مادر آمدن قبول کردند تا سبزی آن را ما تهیه و پاک کنند و به این شکل خانواده‌ها مسئولیت کار را پذیرفتند روز پنجشنبه همه جمع شده بودند اجاق ها آماده بودند بلندگوها کار می کردند مداحی اهنگران پخش میشد بزرگترها در کنار هر اجاقی صف ایستاده بودند تا اش را هم بزنند می‌گفتند حاجت داریم مریض داریم نهایت آش آماده شد وقت توزیع شد قرار شد آش را در قبال گرفتن پول می‌دادیم آش پخش شد مقدار زیادی پول جمع شد خاطره زیبایی برای دانش آموزان ساخته شد دعای مردم برای رزمندگان پخش آش نذری خاطره زیبا برای خانواده و بچه ها و کمک خوبی برای جبهه هاصورت گرفت
 2-تمرین های عملی 
روایتی به ظاهر می تواند موفق شود که راوی قبل از شروع  برای روایت خود تمرین های زیادی کرده باشد نتیجه عملیات های ما وابسته  به آموزش‌ها و تمرین‌های رزمندگان بود با توجه به مأموریت در پیش روی بود عملیاتی که در آن رزمندگان با توجه به عملیات تمرین می‌کردند آموزش می دیدند در نتیجه شب عملیات خوب عمل می کردند نیروهای تخریب شعارشآن این بود که با مین آنقدر سر و کله بزنید تا با شما رفیق شود و در دست شما منفجر نشود 
در امر روایت‌گری هم راوی لحظه روایت را مثل عملیات بداند تمرین قبل از روایت را مثل آموزش قبل از عملیات بداند
مثال
 برای دیده بانی با سه نفر از بچه های دیده‌بانی رفتیم به بالای ارتفاع کانی مانگا تا رسیدیم بچه های گردان عمار با دیدن ما نسبت به آتش توپخانه نیروهای بعثی دادشان بالا بود ما کار را شروع کردیم چند تا گلوله رها نشده بود که یکبار آتش توپخانه عراق برای ما جهنم ساختند مهرداد نقشه را جلوی خود پهن کرد مواضع بعثی ها را بررسی کرد سمت راست ما یعنی جایی که یک رشته کوه تیغه ای مقابل بود و قبل از رسیدن به خط ما تمام می‌شد یعنی  به موازات خط ما و پیش روی ما خط ما بود 
مهرداد گفت خمپاره ۸۱ را به سمت پشت ارتفاعات تیغه ای باید روانه کرد(نشانه گیری کردن) بعد از آماده شدن خمپاره به خدمه آن حکم کرد وقتی گفتم به صورت رگباری ۲۰ گلوله را به پشت تیغ‌های شلیک کنید مهرداد آتشبار خونپاره ۱۲۰ را آماده کرد دستور آتش داد آتشبار عراق جواب داد مهرداد به خمپاره ۸۱ فرمان آتش داد با شلیک چند خمپاره آتش عراق ساکت شده ساعتی بعد از دو باره خمپاره ۱۲۰ را آماده کرد چند شلیک ۱۲۰ از طرف ما به سمت خط عراق انجام شد اتش عراق شروع شددیوانه وار اتش ریخت خمپاره ۸۱ که شروع کرد آتش عراق خاموش شد بار سوم ۱۲۰ که شروع کرد مقابله نکرد تا ۴۸ ساعت آتش نداشتیم
3-کسب مهارت های تجربی
 روایتی مفید و جذاب و تاثیرگذار میشود که راوی در سایه تمرین مهارت لازم را به دست آورده باشد و در تمرین تجربی مهارت یافته باشد در ضمن آن که تجربیات دیگران را مد نظر دارد آنها را در تمرین کردن خود را به مهارت لازم می رساند
مثال
 در تمام دوران جنگ رزمندگان ما در حین آموزش ها و عملیات ها مهارت های لازم را با آموزش و تجربه به دست آوردند شهید همدانی تعریف می‌کرد روزهای اول جنگ ما برای مقابله با زرهی عراق با توجه به تجربه استفاده از سه راهی دوران انقلاب تعداد زیادی سه راهی از همدان آوردیم سرپل ذهاب در مقابل حمله‌های زرهی عراق از آنها استفاده می کردیم نهایت موفق شدیم در کوتاه‌ترین زمان شهر در آستانه سقوط سرپل ذهاب را نجات دادیم در آموزش‌ها استعدادها شناخته می‌شود دانسته ها به کار گرفته می‌شود تجربیات آموزش باعث ارتقاء و نیازمندی ها معلوم می‌شود روایت فقط یک سخنرانی در یک جمله نیست بلکه برانگیختن افراد است خطابه باید انگیز ساز باشد برای ۱- انجام کاری ۲- ترک کاری
خطابه یک کار هنرمندی از یک هنرمند است



جهدیه های رجبیه (۱)
بسم الله الرحمن الرحیم 
ملک الموت مکلف است
نوبت هرکس برسد معطل نمی کند 
او‌ تعیین نمی کند
نوبت مشخص است مرگ دیگران با صدای بلند موعظه می کند و خبر از مرگ می دهد که صاحب آن غافل بوده این یک موعظه است 
وقت تمام شده است پرونده بسته شد وقت رفتن است
بخواهی نخواهی باید دل بکنی دلت را با خودت ببر خاطرجمع برو 
دلواپس نباش فقط بدان آنچه از پیش فرستادی کارساز است آنچه مانده
معلوم است مانده ولی از آن تو نیست

 

 


هدیه های رجبیه (۲)
بسم الله الرحمن الرحیم
اگر امروز یک پیروزی به دست آمد 
یا یک توفیق نصیبم شد
و یا یک فرصت را متوجه شدم
فکر کن این لطف از طرف کیست
توانایی به جا آوردن واجبات و عشق و به آن ، لطف کیست
شکر گذاری لازم داری 
حفظ توفیق و فرصت میل به بهترین امور تنها به واسطه شکرگزاری ممکن می‌شود
و باید شکرگزار خالق هستی باشی که خیرخواه است که روزیی خیر اعطا می‌کند 
توفیق کار خوب را می‌دهد 
مطمئن ترین پناهگاه برای در امان ماندن از شر شیطان است
و در پناه اوست که می توانی آرامش داشته باشی

 

 


هدیه های رجبیه (۳)
بسم الله الرحمن الرحیم 
اگر میبینی امروز در اوج قدرت هستی
می توانی روی پای خودت قدم بزنی
با چشمانت منظره ها را ببینی
و با گوشت بشنوی
و با فکر محاسبه کنی
و قدرت تشخیص داری و تحلیل می‌کنی
فرصت انتخاب داری انگیزه تدبیر کردن در تو وجود دارد 
همت خود را برای تلاش و رسیدن به کار می گیری زمان کار و درست کار کردن برایت مهم است
همه اینها لطف مستمر خدا یعنی قرار گرفتن در سایه حجت خدا میباشد
پس لازمه ماندگاری تو در این سایه پربرکت و در امان قرار گرفتن از شر شیطان فقط پناهگاه خدا را لازم دارد و این حاصل نمی شود الا تقوا را مد نظر گرفته و ان را پیشه کنم 

 

 

 


هدیه های رجبیه (۴)
بسم الله الرحمن الرحیم
بعضی انسان ها به دنیا آمده اند تا دنیا قابل تماشا شود
امد ه‌اند شرافت و آزادگی شان را به نظاره بگذارند
آمده‌اند تا آبرو و اعتبار بندگی شوند
اصلاً دنیا و تاریخ از آمدن بعضی انسانها بر خود میبالد 
و خدا خود فریاد می زند و می گوید تبارک الله احسن الخالقین 
حاج قاسم سلیمانی عزیز ما یکی از شاگردان مکتب علی علیه السلام است که از مکتب مقاومت در محور مقاومت رونمایی کرد و جهانیان با همه سلایق او را در قلب خود جای دادند

 

 

 

هدیه های رجبیه (۵)
بسم الله الرحمن الرحیم 
الهی کفی بی عزا ان ا لک عبدا 
و کفی بی فخرا ان ت لی ربا
انت کما احب فاجعلنی کما تحب 
ای خدای من این عزت بس که بنده تو باشم
و این فخر مرا بس که پروردگارم تو باشی
تو آنچنانی که من دوست دارم 
پس مرا آن سان که می‌خواهی بگردان
خدایا من در این دنیا تو را دارم که بهتر از تو نیست خدایا من تو را بنده ام در حالی که بهتر از من بسیار داری
خدایا من تورا دارم در حالی که به تو نیاز دارم
و تو خدای من هستی در حالی که بی نیاز هستی

 

 

 

هدیه های رجبیه (۶)
بسم الله الرحمن الرحیم 
کسی که با تو برخورد درستی نداشته و به هر دلیلی خاطره خوبی نگذاشته اما من با تصمیم خوب و برخورد خوب خاطره خوب را رقم بزنم
خاطره های خوب امید و نشاط می آورند
حمایت خدا را همراه میکنند 
روسفیدی فردا حتمی می شود 
بعد از برخورد خوب و تصمیم خداپسندانه آرامشی حاکم می شود که با خود برکت و رحمت و عزت را به ارمغان می آورد 
**دو رکعت نماز بخوانیم برای برادری که درست برخورد نکرد با ما بگوییم
ای خدا ما گذشتیم تو هم بگذر که حواسش نبود
شهید حسن باقری **

 

 

 


هدیه های رجبیه (۷)
بسم الله الرحمن الرحیم
خدا شاهد است کسی که اینجا می آید این حال و هوا را می بیند دیگر برگشتنی نیست ما به تهران می رویم و این طرف و آن طرف که می رویم می بینیم اصلاً نمی شود ماند شهید حسن باقری 
زمانی که در طاعت خدا قرار بگیری در حقیقت به شیطان نه گفتهای و این اطاعت تو را وارد پناهگاه خدا می کند در این پناهگاه شادابی و آرامشی وصف ناپذیر است جذابیتی پر برکت دارد این برکت و جذابیت مهر و محبت خاصی را در دل بنده خدا جاری میکند جز محبت کردن به دوست و شدت گرفتن نسبت به اغیار را نمی پسندد 
جبهه این را داشت در دل رزمنده ها تمام هم و غمشان جهاد بود رحمها و بینهم ریشه دوانده بود و از اشدا و علی الکفار به آنها داده بود

 

 

 

هدیه های رجبیه (۸)
بسم الله الرحمن الرحیم 
ما که نمی‌خواهیم حکومت کنیم این دو روز دنیا برای ماندن نمی ارزد 
چه سعادتی بالاتر از این که ما فدا شویم مردم دنیا بیدار شوند 
عدالت توی دنیا اجرا شود 
زمینه ساز حکومت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شود شهید حسن باقری
امام زمان عج سربازی را می‌خواهد که بداند امامش چه می‌خواهد آن موقع طوری عمل می‌کند که امام راضی شود جلب رضایت امام مقدمه نزدیک شدن به امام است حکومتی ماندگار است که در سایه آن شیطان محدود شود
آدم باید به سمت سعادتمندی حرکت کند هدف فقط جلب رضایت خدا باشد این تنها در سایه بندگی خدا ممکن است بنده خدا سرباز
امام زمان باید باشد
امام خود را بشناسیم از خواسته‌های او مطلع شویم در اطاعت او تلاش کنیم دغدغه ما تقرب به خدا در اطاعت از از امام زمان باید باشد

 

 

 

هدیه های رجبیه (۹)
بسم الله الرحمن الرحیم
ای آنکه گره کارها فرو بسته به سر انگشت تو گشوده می شود 
آنکه سختی دشواری ها با تو آسان می گردد
بار الها ماه رجب است ماهی که متعلق به علی علیه السلام است 
پایان سال است پرونده سالانه ما راهی به سمت صاحب امان عج است 
مردم جهان مبتلا به کرونا و محتاج عنایت خالق هستی هستند 
خدایا رسم ما این است که پایان سال عیدی میدهند عیدی ما را رهایی از این بیماری قرار بده
خدایا بنده خوبی نبودم ولی خدایی بهتر از تو سراغ ندارم 
بد کردم پوشاندی 
محتاج شدم عطا کردی
گم شدم هدایتم کردی
با همه بدی ها صدایم کردی 
نگذار این بیماری عاجزمان کند به بیگانه اسیرمان کند پرچم دین تو در دست ماست

 

 

 

هدیه های رجبیه (۱۰)
بسم الله الرحمن الرحیم
بچه های ما لاغر شده اند در جبهه ولی وزنشان زیاد شده است می گوییم چرا؟ 
میگویند ازبس ترکش توی بدنمان است
شهید حسن باقری 
تعدادی از رزمنده‌ها که تاثیر گذار بر نتیجه جنگ و الگو برای بهتر شدن و واسطه فیض الهی بودند اینها تیر و ترکش خورده ها بودند یعنی به واسطه توپ و خمپاره دشمن جراحت را چشیده بودند مارگزیده شده بودند نه تنها از ریسمان سیاه و سفید نمی ترسیدند بلکه در میدان جنگ برای افعی در میدان رجز می‌خواندند 
اینها بودند که صفحه سنگینی ارزش‌ها را موجودیت داده بودند

 

 

 

 

هدیه های رجبیه(۱۱)
بسم الله الرحمن الرحیم 
دین انسان را از( بدی ها و لغزش ها) باز می دارد امیرالمومنین علی علیه السلام 
دین که مجموعه بایدها و نبایدها را معین کرده و تکلیف را مشخص کرده و در آن منع از بدی‌ها و هشدار در رابطه با لغزش ها را گفته است
کسی که تابع دین شد در حقیقت پذیرفته است در یک چارچوب مشخص حرکت کند و دین اسلام که برترین است مسیر حرکت به سمت خدا را ترسیم کرده و در این مسیر باید هایش از بدی‌ها مصون است و نباید هایش خبر از لرزش ها می دهد

 

 

 

 

هدیه های رجبیه (۱۱)
بسم الله الرحمن الرحیم
دین انسان را بزرگ می دارد امام علی علیه السلام دینداری در حقیقت بندگی خدا را کردن است
کسی که بندگی خدا را می‌کند و در لحظه لحظه بندگی خود قدم به قدم به خدا نزدیک می شود نزدیکی به خدا به نوعی دوری از شیطان است و همه عزت و بزرگی در تقرّب به خداست و همه خواری و ذلت در دوری از خداست 
دین عزت آور است چرا که بنده خدا تعادل در رفتار و نمادی از اخلاق و پشت و پناهی قابل اعتماد و مشاوری عاقل و امید دهنده ای مطمئن است
در دینداری اخلاق مورد توجه است و ادب ثمره دینداری و اینها آدمی را بزرگ میکند

 

 

 

 

هدیه های رجبیه (۱۲)
بسم الله الرحمن الرحیم 
روح انتظار با رفاه منتظر همخوانی ندارد
منتظر کسی است که تحت امر امام زمان عج است هدف های امام را تعقیب می کند
و آرام نخواهد گرفت منتظر در حقیقت همراه امام است و امام پشتیبان، هادی ، ولی نعمت و فرمانده میدان جهاد است 
همراه امام در حین این که از حمایت های امام بهره مند می شود در حمایت از شیعیان کوتاهی نمی کند منتظر لحظه به لحظه با هدایتهای امام راه را پیدا می کند باید در نشان دادن مسیر حرکت به جویندگان راه حق علمداری کند 
امام ولی نعمت است به جهت امام بودنش
منتظر باید به گونه‌ای باشد که خدا به وجود او نگاه کند و لطف خاصش را شامل خلایق کند 
امام فرمانده میدان جهاد است و کسی که منتظراست تحت امر امام در میدان عمل می کند لذا باید در میدان خط شکنی را پیشه کند 
با خوش گذرانی نمیشود به امام رسید 

 

 

 

 

هدیه های رجبیه (۱۳)
بسم الله الرحمن الرحیم
بار الها آسمان هفتم را نمی‌دانم اما آغوش رحمتت همینجاست 
پشت دروازه رجب مرا در امن و ایمان به آغوشت وارد کن 
ای آنکه سلم و سلام را ذات اکبر توست 
رجب را مقدمه‌ای قراردادی که به واسطه آن برای شعبان آماده شویم و با استفاده کردن از برکات شعبان ضمن طاهر شدن بر سر سفره پربرکت رمضان وارد شویم آسمان هفتم را می خواهم و میدانم پله اول آن در روی زمین در ماه رجب است که با امام محمد باقرع شروع میشود با علی علیه السلام به اعتکاف کشیده می‌شود و در ۲۷ رجب با بعث پیامبر خاتم ص خود برای ورود به شعبان محرم خواهیم کرد 
انشاءالله

 

 

 

هدیه های رجبیه (۱۴)
بسم الله الرحمن الرحیم 
سه تا کلمه مقدس بین ما به شدت رواج دارد که عالم شدن با آن مقدمه بستن راه وسوسه های شیطان می شویم
دارایی برای من و توو همه : لطف عام خدا است که شامل انسانها گیاهان و جامدات و غیره میشود را دارایی می گویند از این دارایی های الهی ما به اندازه تدبیر و تلاش و توانایی و رزق و روزیمان مالک میشویم 
رزق و روزی : از داریی های که شامل حال ما می شود تنها به اندازه روزی می توانیم بهره برداری کنیم بیشتر ممکن نیست من اگر با پولی که دارم توان خرید یک کیلو پرتقال را داشته باشم این می‌شود نعمت  و از پرتغال خریداری شده روزی من خوردن دو عدد آن است مابقی روزی من نیست به کس دیگری میرسد 
برکت : زمانی که من پرتقال ها را خریدم و رزق خود را خوردم توان پیدا کرده ام اگر در مسیر حق تلاش کردم رزق من با برکت بوده ولی اگر بر باطل قدم‌زدم رزق من بلای عاقبت من شده است 
ممکن است با پول حلال هم پرتقال را خورده باشیم ولی با فکر باطل از انرژی حاصل شده از پرتقال در خدمت باطل قرار گرفته‌ایم

 

 

 

 

هدیه های رجبیه (۱۵)
بسم الله الرحمن الرحیم 
امام حسن عسکری علیه‌السلام در بیان خصوصیات دوره غیبت می‌فرمایند:

إِنَّ لَهُ غَیبَةً یحَارُ فِیهَا الْجَاهِلُون»[ بحار الانوار، ج۵۱، ص۱۶۰]‏»
در زمان غیبت، جاهلان حیران هستند

تنها چیزی که در دوره ی غیبت ما را یاری می‌کند تا به مقصد و مقصود برسیم علم و معرفت است.

اگر ما در زندگی اساسمان بر کسب معرفت امام زمان باشد، به لطف حضرت حق نسبت به وظائف و مسئولیت‌هایی که در زمان غیبت بر عهده ماست واقف شده و از حیرت و سرگردانی رها می‌شویم.

 

 

 

 

هدیه های رجبیه (۱۶)
بسم الله الرحمن الرحیم 

مردم به دنبال معجزه هستند،
اما در بیشتر اوقات تعریفی که از معجزه دارند، درست نیست. 
معجزه یک کار غیر طبیعی است 
معجزه ادمی را یاد خدا می اندازد 
معجزه است اگر بتوانی بدی را ببینی ولی با خوبی پاسخ بدهی
با کلامت، جنگی را خاموش کنی و صلح را برقرارکنی 
. در جاییکه نتوانی کمک کنی، با نگاهت مهربانی را توسعه دهی.
ببخشی، در جاییکه میتوانی انتقام بگیری
به جای لعن و نفرین، دعای خیر کنی
رنج دیگران، رنج تو باشد در دم و بازدم هایت، خدا حضور داشته باشد
به جای اینکه به فکر تغییر همه مردم دنیا باشی اول خودت را تغییر بدهی.
برای موفقیت دیگران دعا کنی.
خانه ات محلی برای آرامش باشد.
معجزه است انسان بودن‌
معجزه یعنی خلق خاطراتی که یاد انها فردایت را با نشاط کند امیدوارت کند انگیزه ساز باشد

 

 

 

 

هدیه های رجبیه (۱۷)
بسم الله الرحمن الرحیم 

شاید یک روز بفهمی که عاقبت ، 
این تویی که برای خودت می مانی 
و آدم ها هرچقدر هم عزیز 
و هر چقدر هم نزدیک ؛ 
دنبالِ زندگی و آرزوهای خودشان می روند .
و فرصت تو تمام میشه 
روزی به خودت می آیی ، تارهای سفید موهایت 
در نبرد تن به تن با تارهای سیاه ، پیروز شده اند ،
و تو مانده ای و حسرتِ کارهایی که نکرده ای ، 
لذتی که نبرده ای 
وقت برای خودت نگذاشته ای !
تو مانده ای و آرزوهایی که برای رسیدنشان دیر است .
شروع کن اول خودت بهتر بشو عالم ترا الگو میکند 
حریفِ حسرت و بغض های شبانه ات نخواهی شد !
قدر لحظه لحظه ای را که پیش رو داری بدان 
با تدبیرت لحظات زیبا رقم بزن خلق این لحظات منتظر اراده تو هستند

 

 

 


هدیه های رجبیه (۱۸)
بسم الله الرحمن الرحیم 

من نقطه پرگار دنیای خودم هستم !!

یاد گرفته ام برایِ موفق شدن ، هر ثانیه در حالِ تلاش باشم .
یاد گرفته ام از هیچ کس جز خودم توقعی نداشته باشم .
یاد گرفته ام در نهایتِ سختی و مشکلات بجنگم و امیدوار باشم .
یاد گرفته ام که هیچ لذتی بالاتر از خوبی های بی توقع نیست .
باید خوب باشم ؛ حتی اگر همه ی جهان ، بد باشند ،
اگر یاس و نومیدی ، بر پیکره ی عالم ، سایه گسترده باشد .و همه عالم ایه یاس بخوانند من باید امیدوار باشم
موفق خواهم شد ؛ حتی اگر تمامِ جهان بگویند ؛ ممکن نیست .
نقطه ی پرگارِ دنیایِ خودم هستم ،
این منم که تعیین می کنم فردای من چگونه خواهد بود !
کسی که قهرمان زندگی خودش راخودش تعیین میکند برای قهرمان شدن هم برنامه دارد هم امیدوار است هم لحظه لحظه ی برنامه هایش را دوست دارد 

 

 

 

هدیه های رجبیه (۱۹)
بسم الله الرحمن الرحیم 

هر اندازه آدمی بهتر بتواندبه وقت شادمانی بخندد، 
به وقت اندوه بگرید، 
برای تعیین حد و مرزها ابراز انزجار کند،
با شور و اشتیاق به معاشقه بپردازد 
و محبت را با گشودگی و بی‌قید و شرط ببخشد و بپذیرد،
به همان اندازه از زجر به دور خواهد بود 
و هر چه آدمی بیشتر با لذت هستی درآمیزد، 
نسبت به خود و دیگران بخشنده‌تر خواهد 
برای لذت بردن لازم است هم تدبیر داشت هم گذشت داشت هم صبور بود 
باید باور داشت که با تلاش و گذشت میشود زیبا زندگی کرد

 

 

 

هدیه های رجبیه (۲۰)
بسم الله الرحمن الرحیم 

ﺗﻮﻯ ﺯﻧﺪ ﻫ ﺰ ﻗﺎﺑﻞ ﺶﺑﻨ ﻧﺴﺖ
تو باید تدبیر کنی محکم تو میدان باشی این خداست که تقدیر را معلوم میکند و تو تسلیم تقدیر 
ﺍﻨﻮ ﺗﻮ ﻧﺎﻫ ﻪ ﺑﻪ ﺬﺷﺘﻪ ﺧﻮﺩم ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻓﻬﻤﺪﻡ
ﻓﻬﻤﺪﻡ ﻪ ﺭﻭﺯﺍ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻪ
ﺧﻠ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻡ، ﺍﺻﻼً ﻓﺮ ﻧﻤﺮﺩﻡ
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ، زمان راه نمیرفت ،ﺍﻣﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ.
ﻓﻬﻤﺪﻡ ﻪ ﺭﻭﺯﺍ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺮ ﺍﺯ ﺷﺎﺩ
ﻪ ﻓﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﻪ ﺗﺮﺍﺭ ﻧﻤﺸﻪ،چون زود گذشت 
ﺍﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮﺵ ﺗﺮﺍﺭ ﺷﺪ.
فهمیدم که خوشبختی ساختنی است ، باید خودم بسازم ، دادنی نیست 
ﻓﻬﻤﺪﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﺰﺍ بی‌تابی‌ و ﺮﻪ ﺮﺩﻡ
در حالی که گریه و بی تابی کار ساز نیست صبر و تلاش فایده داره 
ﻓﻬﻤﺪﻡ ﻫ ﺰ ﺗﻮ ﺍﻦ ﺩﻧﺎ همیشگیﻧﺴﺖ موقتی
شماست حاصل و نتیجه اش کتاب همان چیزی خواهد بود که خودتان انتخاب می کنید

 

 


هدیه های رجبیه (۲۷)
بسم الله الرحمن الرحیم 
شما طراح و برنامه ریز سرنوشت خود هستید
شما نویسنده کتاب زندگی خود هستید
قلم در دست شماست حاصل و نتیجه اش کتاب همان چیزی خواهد بود که خودتان انتخاب می کنید

لطف خدا شامل حال بندگان خود می شود و این لطف در قالب هدایت نمایان می‌شود و این هدایت بر دو گونه است هدایت عام و هدایت خاص
هدایت عام به معنای ارائه طریق است
ولی هدایت خاص به معنای رساندن به مقصد است
هدایت عام شامل همه مخلوقات میشود انتخابی نیست 
هدایت خاص شامل کسانی میشود که به دنبال هدایت هستند اماده پذیرفتن هدایت هستند

 

 

 


هدیه های رجبیه (۲۸)
بسم الله الرحمن الرحیم 
هر پرهیزکاری گذشته ای دارد وهر گناه کاری آینده ای
پس قضاوت نکن.
میدانم اگر:
قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنم،
دنیا تمام تلاشش را میکند تا مرا در شرایط او قرار دهد.
تا به من ثابت کند.
در تاریکی همه ی ما شبیه یکدیگر یم.
محتاط باشیم، در سرزنش و قضاوت کردن دیگران 

وقتی ؛نه از دیروز او خبر داریم نه ازفردای خودمان.
قضاوتها در تصمیم ها تاثیر میگذارد 
قضاوتها ممکن است عیان شود نزد دیگران بیان شود خود باعث ایجاد بدبینی و تخریب میشود 

 

 


جهدیه های رجبیه (۱)
بسم الله الرحمن الرحیم 
ملک الموت مکلف است
نوبت هرکس برسد معطل نمی کند 
او‌ تعیین نمی کند
نوبت مشخص است مرگ دیگران با صدای بلند موعظه می کند و خبر از مرگ می دهد که صاحب آن غافل بوده این یک موعظه است 
وقت تمام شده است پرونده بسته شد وقت رفتن است
بخواهی نخواهی باید دل بکنی دلت را با خودت ببر خاطرجمع برو 
دلواپس نباش فقط بدان آنچه از پیش فرستادی کارساز است آنچه مانده
معلوم است مانده ولی از آن تو نیست

 


هدیه های رجبیه (۲)
بسم الله الرحمن الرحیم
اگر امروز یک پیروزی به دست آمد 
یا یک توفیق نصیبم شد
و یا یک فرصت را متوجه شدم
فکر کن این لطف از طرف کیست
توانایی به جا آوردن واجبات و عشق و به آن ، لطف کیست
شکر گذاری لازم داری 
حفظ توفیق و فرصت میل به بهترین امور تنها به واسطه شکرگزاری ممکن می‌شود
و باید شکرگزار خالق هستی باشی که خیرخواه است که روزیی خیر اعطا می‌کند 
توفیق کار خوب را می‌دهد 
مطمئن ترین پناهگاه برای در امان ماندن از شر شیطان است
و در پناه اوست که می توانی آرامش داشته باشی


هدیه های رجبیه (۳)
بسم الله الرحمن الرحیم 
اگر میبینی امروز در اوج قدرت هستی
می توانی روی پای خودت قدم بزنی
با چشمانت منظره ها را ببینی
و با گوشت بشنوی
و با فکر محاسبه کنی
و قدرت تشخیص داری و تحلیل می‌کنی
فرصت انتخاب داری انگیزه تدبیر کردن در تو وجود دارد 
همت خود را برای تلاش و رسیدن به کار می گیری زمان کار و درست کار کردن برایت مهم است
همه اینها لطف مستمر خدا یعنی قرار گرفتن در سایه حجت خدا میباشد
پس لازمه ماندگاری تو در این سایه پربرکت و در امان قرار گرفتن از شر شیطان فقط پناهگاه خدا را لازم دارد و این حاصل نمی شود الا تقوا را مد نظر گرفته و ان را پیشه کنم 


هدیه های رجبیه (۴)
بسم الله الرحمن الرحیم
بعضی انسان ها به دنیا آمده اند تا دنیا قابل تماشا شود
امد ه‌اند شرافت و آزادگی شان را به نظاره بگذارند
آمده‌اند تا آبرو و اعتبار بندگی شوند
اصلاً دنیا و تاریخ از آمدن بعضی انسانها بر خود میبالد 
و خدا خود فریاد می زند و می گوید تبارک الله احسن الخالقین 
حاج قاسم سلیمانی عزیز ما یکی از شاگردان مکتب علی علیه السلام است که از مکتب مقاومت در محور مقاومت رونمایی کرد و جهانیان با همه سلایق او را در قلب خود جای دادند

 

 

 

هدیه های رجبیه (۵)
بسم الله الرحمن الرحیم 
الهی کفی بی عزا ان ا لک عبدا 
و کفی بی فخرا ان ت لی ربا
انت کما احب فاجعلنی کما تحب 
ای خدای من این عزت بس که بنده تو باشم
و این فخر مرا بس که پروردگارم تو باشی
تو آنچنانی که من دوست دارم 
پس مرا آن سان که می‌خواهی بگردان
خدایا من در این دنیا تو را دارم که بهتر از تو نیست خدایا من تو را بنده ام در حالی که بهتر از من بسیار داری
خدایا من تورا دارم در حالی که به تو نیاز دارم
و تو خدای من هستی در حالی که بی نیاز هستی

 

 

 

هدیه های رجبیه (۶)
بسم الله الرحمن الرحیم 
کسی که با تو برخورد درستی نداشته و به هر دلیلی خاطره خوبی نگذاشته اما من با تصمیم خوب و برخورد خوب خاطره خوب را رقم بزنم
خاطره های خوب امید و نشاط می آورند
حمایت خدا را همراه میکنند 
روسفیدی فردا حتمی می شود 
بعد از برخورد خوب و تصمیم خداپسندانه آرامشی حاکم می شود که با خود برکت و رحمت و عزت را به ارمغان می آورد 
**دو رکعت نماز بخوانیم برای برادری که درست برخورد نکرد با ما بگوییم
ای خدا ما گذشتیم تو هم بگذر که حواسش نبود
شهید حسن باقری **

 

 


هدیه های رجبیه (۷)
بسم الله الرحمن الرحیم
خدا شاهد است کسی که اینجا می آید این حال و هوا را می بیند دیگر برگشتنی نیست ما به تهران می رویم و این طرف و آن طرف که می رویم می بینیم اصلاً نمی شود ماند شهید حسن باقری 
زمانی که در طاعت خدا قرار بگیری در حقیقت به شیطان نه گفتهای و این اطاعت تو را وارد پناهگاه خدا می کند در این پناهگاه شادابی و آرامشی وصف ناپذیر است جذابیتی پر برکت دارد این برکت و جذابیت مهر و محبت خاصی را در دل بنده خدا جاری میکند جز محبت کردن به دوست و شدت گرفتن نسبت به اغیار را نمی پسندد 
جبهه این را داشت در دل رزمنده ها تمام هم و غمشان جهاد بود رحمها و بینهم ریشه دوانده بود و از اشدا و علی الکفار به آنها داده بود

 

 

هدیه های رجبیه (۸)
بسم الله الرحمن الرحیم 
ما که نمی‌خواهیم حکومت کنیم این دو روز دنیا برای ماندن نمی ارزد 
چه سعادتی بالاتر از این که ما فدا شویم مردم دنیا بیدار شوند 
عدالت توی دنیا اجرا شود 
زمینه ساز حکومت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شود شهید حسن باقری
امام زمان عج سربازی را می‌خواهد که بداند امامش چه می‌خواهد آن موقع طوری عمل می‌کند که امام راضی شود جلب رضایت امام مقدمه نزدیک شدن به امام است حکومتی ماندگار است که در سایه آن شیطان محدود شود
آدم باید به سمت سعادتمندی حرکت کند هدف فقط جلب رضایت خدا باشد این تنها در سایه بندگی خدا ممکن است بنده خدا سرباز امام زمان باید باشد
امام خود را بشناسیم از خواسته‌های او مطلع شویم در اطاعت او تلاش کنیم دغدغه ما تقرب به خدا در اطاعت از از امام زمان باید باشد

 

 

هدیه های رجبیه (۹)
بسم الله الرحمن الرحیم
ای آنکه گره کارها فرو بسته به سر انگشت تو گشوده می شود 
آنکه سختی دشواری ها با تو آسان می گردد
بار الها ماه رجب است ماهی که متعلق به علی علیه السلام است 
پایان سال است پرونده سالانه ما راهی به سمت صاحب امان عج است 
مردم جهان مبتلا به کرونا و محتاج عنایت خالق هستی هستند 
خدایا رسم ما این است که پایان سال عیدی میدهند عیدی ما را رهایی از این بیماری قرار بده
خدایا بنده خوبی نبودم ولی خدایی بهتر از تو سراغ ندارم 
بد کردم پوشاندی 
محتاج شدم عطا کردی
گم شدم هدایتم کردی
با همه بدی ها صدایم کردی 
نگذار این بیماری عاجزمان کند به بیگانه اسیرمان کند پرچم دین تو در دست ماست

 

 

 

هدیه های رجبیه (۱۰)
بسم الله الرحمن الرحیم
بچه های ما لاغر شده اند در جبهه ولی وزنشان زیاد شده است می گوییم چرا؟ 
میگویند ازبس ترکش توی بدنمان است
شهید حسن باقری 
تعدادی از رزمنده‌ها که تاثیر گذار بر نتیجه جنگ و الگو برای بهتر شدن و واسطه فیض الهی بودند اینها تیر و ترکش خورده ها بودند یعنی به واسطه توپ و خمپاره دشمن جراحت را چشیده بودند مارگزیده شده بودند نه تنها از ریسمان سیاه و سفید نمی ترسیدند بلکه در میدان جنگ برای افعی در میدان رجز می‌خواندند 
اینها بودند که صفحه سنگینی ارزش‌ها را موجودیت داده بودند

 

 

 

هدیه های رجبیه(۱۱)
بسم الله الرحمن الرحیم 
دین انسان را از( بدی ها و لغزش ها) باز می دارد امیرالمومنین علی علیه السلام 
دین که مجموعه بایدها و نبایدها را معین کرده و تکلیف را مشخص کرده و در آن منع از بدی‌ها و هشدار در رابطه با لغزش ها را گفته است
کسی که تابع دین شد در حقیقت پذیرفته است در یک چارچوب مشخص حرکت کند و دین اسلام که برترین است مسیر حرکت به سمت خدا را ترسیم کرده و در این مسیر باید هایش از بدی‌ها مصون است و نباید هایش خبر از لرزش ها می دهد

 

 

 

 

هدیه های رجبیه (۱۲)
بسم الله الرحمن الرحیم 
روح انتظار با رفاه منتظر همخوانی ندارد
منتظر کسی است که تحت امر امام زمان عج است هدف های امام را تعقیب می کند
و آرام نخواهد گرفت منتظر در حقیقت همراه امام است و امام پشتیبان، هادی ، ولی نعمت و فرمانده میدان جهاد است 
همراه امام در حین این که از حمایت های امام بهره مند می شود در حمایت از شیعیان کوتاهی نمی کند منتظر لحظه به لحظه با هدایتهای امام راه را پیدا می کند باید در نشان دادن مسیر حرکت به جویندگان راه حق علمداری کند 
امام ولی نعمت است به جهت امام بودنش
منتظر باید به گونه‌ای باشد که خدا به وجود او نگاه کند و لطف خاصش را شامل خلایق کند 
امام فرمانده میدان جهاد است و کسی که منتظراست تحت امر امام در میدان عمل می کند لذا باید در میدان خط شکنی را پیشه کند 
با خوش گذرانی نمیشود به امام رسید

 

 

هدیه های رجبیه (۱۳)
بسم الله الرحمن الرحیم
بار الها آسمان هفتم را نمی‌دانم اما آغوش رحمتت همینجاست 
پشت دروازه رجب مرا در امن و ایمان به آغوشت وارد کن 
ای آنکه سلم و سلام را ذات اکبر توست 
رجب را مقدمه‌ای قراردادی که به واسطه آن برای شعبان آماده شویم و با استفاده کردن از برکات شعبان ضمن طاهر شدن بر سر سفره پربرکت رمضان وارد شویم آسمان هفتم را می خواهم و میدانم پله اول آن در روی زمین در ماه رجب است که با امام محمد باقرع شروع میشود با علی علیه السلام به اعتکاف کشیده می‌شود و در ۲۷ رجب با بعث پیامبر خاتم ص خود برای ورود به شعبان محرم خواهیم کرد 
انشاءالله

 

 

 

هدیه های رجبیه (۱۴)
بسم الله الرحمن الرحیم 
سه تا کلمه مقدس بین ما به شدت رواج دارد که عالم شدن با آن مقدمه بستن راه وسوسه های شیطان می شویم
دارایی برای من و توو همه : لطف عام خدا است که شامل انسانها گیاهان و جامدات و غیره میشود را دارایی می گویند از این دارایی های الهی ما به اندازه تدبیر و تلاش و توانایی و رزق و روزیمان مالک میشویم 
رزق و روزی : از داریی های که شامل حال ما می شود تنها به اندازه روزی می توانیم بهره برداری کنیم بیشتر ممکن نیست من اگر با پولی که دارم توان خرید یک کیلو پرتقال را داشته باشم این می‌شود نعمت  و از پرتغال خریداری شده روزی من خوردن دو عدد آن است مابقی روزی من نیست به کس دیگری میرسد 
برکت : زمانی که من پرتقال ها را خریدم و رزق خود را خوردم توان پیدا کرده ام اگر در مسیر حق تلاش کردم رزق من با برکت بوده ولی اگر بر باطل قدم‌زدم رزق من بلای عاقبت من شده است 
ممکن است با پول حلال هم پرتقال را خورده باشیم ولی با فکر باطل از انرژی حاصل شده از پرتقال در خدمت باطل قرار گرفته‌ایم

 

 

 

هدیه های رجبیه (۱۵)
بسم الله الرحمن الرحیم 
امام حسن عسکری علیه‌السلام در بیان خصوصیات دوره غیبت می‌فرمایند:

إِنَّ لَهُ غَیبَةً یحَارُ فِیهَا الْجَاهِلُون»[ بحار الانوار، ج۵۱، ص۱۶۰]‏»
در زمان غیبت، جاهلان حیران هستند

تنها چیزی که در دوره ی غیبت ما را یاری می‌کند تا به مقصد و مقصود برسیم علم و معرفت است.

اگر ما در زندگی اساسمان بر کسب معرفت امام زمان باشد، به لطف حضرت حق نسبت به وظائف و مسئولیت‌هایی که در زمان غیبت بر عهده ماست واقف شده و از حیرت و سرگردانی رها می‌شویم.

 

 

 

هدیه های رجبیه (۱۶)
بسم الله الرحمن الرحیم 

مردم به دنبال معجزه هستند،
اما در بیشتر اوقات تعریفی که از معجزه دارند، درست نیست. 
معجزه یک کار غیر طبیعی است 
معجزه ادمی را یاد خدا می اندازد 
معجزه است اگر بتوانی بدی را ببینی ولی با خوبی پاسخ بدهی
با کلامت، جنگی را خاموش کنی و صلح را برقرارکنی 
. در جاییکه نتوانی کمک کنی، با نگاهت مهربانی را توسعه دهی.
ببخشی، در جاییکه میتوانی انتقام بگیری
به جای لعن و نفرین، دعای خیر کنی
رنج دیگران، رنج تو باشد در دم و بازدم هایت، خدا حضور داشته باشد
به جای اینکه به فکر تغییر همه مردم دنیا باشی اول خودت را تغییر بدهی.
برای موفقیت دیگران دعا کنی.
خانه ات محلی برای آرامش باشد.
معجزه است انسان بودن‌
معجزه یعنی خلق خاطراتی که یاد انها فردایت را با نشاط کند امیدوارت کند انگیزه ساز باشد 

 

 

 

هدیه های رجبیه (۱۷)
بسم الله الرحمن الرحیم 

شاید یک روز بفهمی که عاقبت ، 
این تویی که برای خودت می مانی 
و آدم ها هرچقدر هم عزیز 
و هر چقدر هم نزدیک ؛ 
دنبالِ زندگی و آرزوهای خودشان می روند .
و فرصت تو تمام میشه 
روزی به خودت می آیی ، تارهای سفید موهایت 
در نبرد تن به تن با تارهای سیاه ، پیروز شده اند ،
و تو مانده ای و حسرتِ کارهایی که نکرده ای ، 
لذتی که نبرده ای 
وقت برای خودت نگذاشته ای !
تو مانده ای و آرزوهایی که برای رسیدنشان دیر است .
شروع کن اول خودت بهتر بشو عالم ترا الگو میکند 
حریفِ حسرت و بغض های شبانه ات نخواهی شد !
قدر لحظه لحظه ای را که پیش رو داری بدان 
با تدبیرت لحظات زیبا رقم بزن خلق این لحظات منتظر اراده تو هستند

 

 

 


هدیه های رجبیه (۱۸)
بسم الله الرحمن الرحیم 

من نقطه پرگار دنیای خودم هستم !!

یاد گرفته ام برایِ موفق شدن ، هر ثانیه در حالِ تلاش باشم .
یاد گرفته ام از هیچ کس جز خودم توقعی نداشته باشم .
یاد گرفته ام در نهایتِ سختی و مشکلات بجنگم و امیدوار باشم .
یاد گرفته ام که هیچ لذتی بالاتر از خوبی های بی توقع نیست .
باید خوب باشم ؛ حتی اگر همه ی جهان ، بد باشند ،
اگر یاس و نومیدی ، بر پیکره ی عالم ، سایه گسترده باشد .و همه عالم ایه یاس بخوانند من باید امیدوار باشم
موفق خواهم شد ؛ حتی اگر تمامِ جهان بگویند ؛ ممکن نیست .
نقطه ی پرگارِ دنیایِ خودم هستم ،
این منم که تعیین می کنم فردای من چگونه خواهد بود !
کسی که قهرمان زندگی خودش راخودش تعیین میکند برای قهرمان شدن هم برنامه دارد هم امیدوار است هم لحظه لحظه ی برنامه هایش را دوست دارد 

 

 

 

 

هدیه های رجبیه (۱۹)
بسم الله الرحمن الرحیم 

هر اندازه آدمی بهتر بتواندبه وقت شادمانی بخندد، 
به وقت اندوه بگرید، 
برای تعیین حد و مرزها ابراز انزجار کند،
با شور و اشتیاق به معاشقه بپردازد 
و محبت را با گشودگی و بی‌قید و شرط ببخشد و بپذیرد،
به همان اندازه از زجر به دور خواهد بود 
و هر چه آدمی بیشتر با لذت هستی درآمیزد، 
نسبت به خود و دیگران بخشنده‌تر خواهد 
برای لذت بردن لازم است هم تدبیر داشت هم گذشت داشت هم صبور بود 
باید باور داشت که با تلاش و گذشت میشود زیبا زندگی کرد 

 

 

 

هدیه های رجبیه (۲۰)
بسم الله الرحمن الرحیم 

ﺗﻮﻯ ﺯﻧﺪ ﻫ ﺰ ﻗﺎﺑﻞ ﺶﺑﻨ ﻧﺴﺖ
تو باید تدبیر کنی محکم تو میدان باشی این خداست که تقدیر را معلوم میکند و تو تسلیم تقدیر 
ﺍﻨﻮ ﺗﻮ ﻧﺎﻫ ﻪ ﺑﻪ ﺬﺷﺘﻪ ﺧﻮﺩم ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻓﻬﻤﺪﻡ
ﻓﻬﻤﺪﻡ ﻪ ﺭﻭﺯﺍ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻪ
ﺧﻠ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻡ، ﺍﺻﻼً ﻓﺮ ﻧﻤﺮﺩﻡ
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ، زمان راه نمیرفت ،ﺍﻣﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ.
ﻓﻬﻤﺪﻡ ﻪ ﺭﻭﺯﺍ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺮ ﺍﺯ ﺷﺎﺩ
ﻪ ﻓﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﻪ ﺗﺮﺍﺭ ﻧﻤﺸﻪ،چون زود گذشت 
ﺍﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮﺵ ﺗﺮﺍﺭ ﺷﺪ.
فهمیدم که خوشبختی ساختنی است ، باید خودم بسازم ، دادنی نیست 
ﻓﻬﻤﺪﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﺰﺍ بی‌تابی‌ و ﺮﻪ ﺮﺩﻡ
در حالی که گریه و بی تابی کار ساز نیست صبر و تلاش فایده داره 
ﻓﻬﻤﺪﻡ ﻫ ﺰ ﺗﻮ ﺍﻦ ﺩﻧﺎ همیشگیﻧﺴﺖ موقتی
شماست حاصل و نتیجه اش کتاب همان چیزی خواهد بود که خودتان انتخاب می کنید

 

 

 


هدیه های رجبیه (۲۱)
بسم الله الرحمن الرحیم 
سعی کن با نگاه عقلانی بری جلو

بعضی ما انسانها معمولا از همان یک جهتی که اول به ذهنمان میرسد کاری را انجام میدهیم 
یعنی راحت ترین انتخاب 
ولی در نگاه عاقلانه سعی میکنیم از چند زاویه ی دیگه هم به قضیه را نگاه کنیم.
بهترین ، ممکن ترین ، به صرفه ترین و موثرترین گزینه 
مثلا دوست دارم فلان چیز رو به دوستم بگم.
نگاه عاقلانه میگه:
اثراتش رو هم بررسی کن. 
اگه بگی، اثراتش و عواقبش چیه؟
شادی به همراه داره یا ناراحتی؟ 
سود و ضررهایی گفتن و نگفتنش؟
لازم بودنش 

یا مثلا رفتار کسی ناراحتم میکنه.
تو ذهنم اول میگم:
قطع رابطه یا برخورد باهاش. 
نگاه عاقلانه میگه:
عجله نکن. شاید فلان مشکل رو داشته که با تو بد برخورد کرده. 
شاید حواسش نبوده. 
شاید فشار کارش زیاده اعصابش بهم ریخته.
شاید رفتاری قبلی از تو باعث این رفتار شده 

نگاه عاقلانه نیاز به 'مکث قبل از عمل' دارد 
سخت است ولی نهایتا کارهامون تو شبانه روز پخته تر پیش میرود.
احتمال اشتباه را پایین می آورد 
و موفقیت را برایمان به ارمغان می آورد
محبوبیت ان عزیزمان میکند 
خاطرات ان نشاط در زندگیمان می اورد 
البته باید باور داشته باشیم این یک معامله با خداست

 

 

 

هدیه های رجبیه (۲۲)
بسم الله الرحمن الرحیم 
اگر آتش می دانست که سرانجامش خاکستر است،
هرگز با اینهمه غرور زبانه نمی کشید

وقتی عصبانی هستید مواظب حرف زدنتان باشید،
عصبانیت شما فروکش خواهد کرد،
ولی حرفهایتان یک جایی باقی می مانند
برای همیشه.
در حالت عصبانیت سرعت برای حرف زدن فرصت برای فکر کردن را میگیرد 
در حالت عصبانیت قدرت انتخاب مطرح نیست انتقام ملاک است در عصبانیت تشخیص تعطیل میشود تحکم پیشی میگیرد 
در عصبانیت غرور حرف اول را میزند نه عقوبت
خاضع که شدی خاکی میشوی خاکی که شدی فرصت اوج داری 
موقعی که روی زمین باشی زیر پایت سفت است محکمتر میتوانی پرواز را شروع کنی 
جسمی که به زیر خاک میرود را خاکی کنی بار اضافه برای رشد روح حمل نمیکنی 

 

 

 

هدیه های رجبیه (۲۳)
بسم الله الرحمن الرحیم 
دلیلی ندارد وقتی
عصبانی هستید
همان لحظه پاسخ را بدهید!!
یا وقتی
تمام ذهنتان درگیر چند گمان می شود 
اولین فکری راکه به ذهنتان خطور می کند را بیان کنید.!

دلیلی ندارد هنگام گفت وگو؛ برخلاف میل باطنی صدایتان را بالا ببرید، یا احساستان در همان لحظه را عنوان کنید.!
صبر کنید 
سکوت کنید
تا آرام شوید.
تا با ذهن متمرکز
خوب فکر کنید ؛
سپس
عمل کنید،
بیان کنید.
"حواستان به 'طوفان' های درونتان باشد،
شما را با خود نبرَد.!!"

 

 

 


یه های رجبیه (۲۴)
بسم الله الرحمن الرحیم 
امام علی ع میفرماید 
پیوند با خویشاوندان محبت می اورد .
صله رحم کنید حتی در حد یک سلام 
آنچه گاهی مانع رفت و آمد های خانوادگی و دوستان می شود توقعات بالا، هزینه ها و مخارج رفت و برگشت وقت نداشتن افراد 
اما اگر به حداقلی هم راضی باشیم و لحظه ای نشستن و حالی پرسیدن آب و چای خوردن و برخاستن یا تلفنی زدن یا پیامکی ارسال کردن 
یا از همان دم در سلام کردن و جویای حال شدن و برگشتن هم باشد 
صله رحم ها بیشتر و ارتباط ها قوی تر خواهد شد صله رحم اخلاق را نیکو، دست را بخشنده ،دل و جان را خوش می سازد، رزق را می افزاید و مرگ را به تاخیر می اندازد 
پیامبر عظیم الشان اسلام :
هر کس با جان و مال خود در راه صله رحم کوشش کند ، خداوند عز و جل پاداش یک صد شهید به او می دهد

 

 

 


هدیه های رجبیه (۲۵)
بسم الله الرحمن الرحیم 
پیامبر عزیز اسلام ص میفرماید 
صدقه دادن ده حسنه ، قرض دادن هجده حسنه ،رابطه با برادران دینی بیست حسنه و صله رحم بیست و چهار حسنه دارد 

پناه بر خدا از کسی که قطع رحم می کند صله رحم اختصاص به بستگان پاک و باتقوا و حزب اللهی هم ندارد یک وظیفه اخلاقی است حتی نسبت به آنان که اهل گناه هم چه بسا باشند به برکت رفت و آمدهای بستگان صالح، فاجر هم راه صلاح پیش گیرند و تاثیر پذیرند البته تا جایی که خودش تاثیر نگیرد یا تاّئید گناه او نشود 
امام علی علیه السلام 
حفظ نعمته در صله رحم است 

 

 

 


هدیه های رجبیه (۲۶)
بسم الله الرحمن الرحیم 
امام علی علیه السلام 
با صدقه و صله رحم گناهان خود را پاک کنید و خود را محبوب پروردگارتان گردانید 

خویشاوندان ارتباطی خونی با هم دارند شاخ و برگهای یک درخت هستند و گلهای یک بوستان است ارتباطشان هم طبیعی است و قطع رابطه و رفت و آمدها میان اقوام عارضه‌ای ثانوی و یک بیماری اجتماعی و بافت خانوادگی به حساب می آید و اگر بی دلیل باشد زشت و ناروا ست اگر دلیلی هم داشته باشد قابل رفع و شایسته تجدید رابطه است
امام علی علیه السلام 
هرگاه مردم قطع رحم کنند ،ثروت ها در دست افراد شرور قرار گیرد

 

 

 


هدیه های رجبیه (۲۷)
بسم الله الرحمن الرحیم 
امام علی علیه السلام 
زکات رفاه، نیکی با همسایگان و صله رحم است 
چه خوب است هنگام رفتن به دیدار خویشاوندان نیت قربه الله کنیم و پاداش ان را از خدا بخواهیم نگوییم من چند بار به دیدن فلانی رفتم ولی او به دیدنم نیامده است پس من به دیدنش نمیروم بلکه برای بهرهمندی از ثواب الهی باید از این گونه محاسبه بپرهیزیم البته هر دیدی باز دیدی دارد هر سلامی علیکی دارد دیدار مومن دیدار خداست باز دیدش با خداست حق تعالی در حدیثی قدسی میفر ماید 
هر مسلمانی که به دیدار مسلمانی برود در واقع مرا زیارت کرده و پاداش او بر عهده ی من ، بهشت است 
امام باقر ع 
نزدیکترین و سریعترین طاعت در ثواب ، پیوند با خویشان است 

 

 


هدیه های رجبیه (۲۸)
بسم الله الرحمن اارحیم 
قطع رحم به معنای رسیدگی نکردن و محبت نداشتن نسبت به نزدیکان است و امری بسیار ناپسندی بشمار میرود به طوری که در روایات چنین امده است (اگر نزدیکان شما ارتباط خود را با شما قطع کردند ، شما وصل کنید ، زیرا گناه قاطع رحم بسیار عظیم است 
حکم خدا و پیامبر بر ارتباط داشتن است تلاش شیطان برای قطع رحم است 
تابع خدا باشیم یا برده شیطان 
امام علی ع 
صله رحم محبت اور است و دشمن را خوار میگرداند

 

 

 

هدیه های رجبیه (۲۹)
بسم الله الرحمن الرحیم 
انتظار باید یکسری آثار در زندگی مهدوی ما گذاشته باشد
این همه سال "یاابن الحسن!" گفته ایم اما چه مقدار در کسب و کار و زندگی خود مراقبت از اعمال کرده ؟

از حجاب، حفظ حرمت، تربیت اولاد، دقت در رفاقت و معاشرت با افراد باید معلوم شود که ایا ما منتظر امام زمان عج هستیم ؟
اگر انتظار مانع گرون فروشی، بی حیایی، بی حجابی نشود و فقط جلوی درب مسجد مقدس جمکران امام را صدا کنیم .، هر شب چهار شنبه برویم جمکران فقط نماز بخوانیم ، این انتظار مرا را به مهدی فاطمه نمی رساند.
گاهی اوقات فکر می کنیم برای رسیدن به امام زمان عج حتما باید ذکری یا نمازی بخوانیم در حالی که برای رسیدن به حضرت فقط باید کارهایی را انجام ندهیم!

از امروز به مهدی فاطمه قول می دهم که روزی یک گناه در زندگی نکنم و کسی که این کار را بکند، مطمئن باشد دل امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) را شاد کرده و فاصله خود را با امام کم کرده است.

اگر جمعه گذشته حضرت اباصالح المهدی(عجل الله تعالی فرجه) ظهور کرده بودند، من و شما آماده بودیم؟ در کنار ایشان بودیم یا در مقابلشان؟ جلوی ایشان سربلند بودیم یا سر به زیر؟


 


هدیه های رجبیه (30)
بسم الله الرحمن الرحیم
دین انسان را بزرگ می دارد امام علی علیه السلام دینداری در حقیقت بندگی خدا را کردن است
کسی که بندگی خدا را می‌کند و در لحظه لحظه بندگی خود قدم به قدم به خدا نزدیک می شود نزدیکی به خدا به نوعی دوری از شیطان است و همه عزت و بزرگی در تقرّب به خداست و همه خواری و ذلت در دوری از خداست 
دین عزت آور است چرا که بنده خدا تعادل در رفتار و نمادی از اخلاق و پشت و پناهی قابل اعتماد و مشاوری عاقل و امید دهنده ای مطمئن است
در دینداری اخلاق مورد توجه است و ادب ثمره دینداری و اینها آدمی را بزرگ میکند



هدیه های رجبیه )۱۵)
بسم الله الرحمن الرحیم 
امام حسن عسکری علیه‌السلام در بیان خصوصیات دوره غیبت می‌فرمایند:

إِنَّ لَهُ غَیبَةً یحَارُ فِیهَا الْجَاهِلُون»[ بحار الانوار، ج۵۱، ص۱۶۰]‏»
در زمان غیبت، جاهلان حیران هستند

تنها چیزی که در دوره ی غیبت ما را یاری می‌کند تا به مقصد و مقصود برسیم علم و معرفت است.

اگر ما در زندگی اساسمان بر کسب معرفت امام زمان عج باشد، به لطف حضرت حق نسبت به وظائف و مسئولیت‌هایی که در زمان غیبت بر عهده ماست واقف شده و از حیرت و سرگردانی رها می‌شویم.

 

 

هدیه های رجبیه (۱۶)
بسم الله الرحمن الرحیم 

مردم به دنبال معجزه هستند،
اما در بیشتر اوقات تعریفی که از معجزه دارند، درست نیست. 
معجزه یک کار غیر طبیعی است 
معجزه ادمی را یاد خدا می اندازد 
معجزه است اگر بتوانی بدی را ببینی ولی با خوبی پاسخ بدهی
با کلامت، جنگی را خاموش کنی و صلح را برقرارکنی 
. در جاییکه نتوانی کمک کنی، با نگاهت مهربانی را توسعه دهی.
ببخشی، در جاییکه میتوانی انتقام بگیری
به جای لعن و نفرین، دعای خیر کنی
رنج دیگران، رنج تو باشد.در دم و بازدم هایت، خدا حضور داشته باشد
به جای اینکه به فکر تغییر همه مردم دنیا باشی اول خودت را تغییر بدهی.
برای موفقیت دیگران دعا کنی.
خانه ات محلی برای آرامش باشد.
معجزه است انسان بودن‌
معجزه یعنی خلق خاطراتی که یاد انها فردایت را با نشاط کند امیدوارت کند انگیزه ساز باشد

 

 

 

هدیه های رجبیه (17)
بسم الله الرحمن الرحیم 
شاید
یک روز  بفهمی که عاقبت ،
این تویی که برای خودت می مانی 
و آدم ها هرچقدر هم عزیزو هر چقدر هم نزدیک 
دنبالِ زندگی و آرزوهای خودشان می روند .
روزی به خودت می آیی ، تارهای سفید موهایت 
در نبرد تن به تن با تارهای سیاه ، پیروز شده اند ،
و تو مانده ای و حسرتِ کارهایی که نکرده ای ، 
لذتی که نبرده ای 
وقت برای خودت نگذاشته ای !
تو مانده ای و آرزوهایی که برای رسیدنشان دیر است .
شروع کن اول خودت بهتر بشو عالم ترا الگو میکند 
حریفِ حسرت و بغض های شبانه ات نخواهی شد !
قدر لحظه لحظه ای را که پیش رو داری بدان 
با تدبیرت لحظات زیبا  رقم بزن خلق این لحظات منتظر اراده تو هستند 
با ان لحظات زندگیت را شیرین

 

 

 


هدیه های رجبیه (۱۸)
بسم الله الرحمن الرحیم 

من نقطه پرگار دنیای خودم هستم !!

من یاد گرفته ام برایِ موفق شدن ، هر ثانیه در حالِ تلاش باشم .
یاد گرفته ام از هیچ کس جز خودم توقعی نداشته باشم .
یاد گرفته ام در نهایتِ سختی و مشکلات هم بجنگم و امیدوار باشم .
یاد گرفته ام که هیچ لذتی بالاتر از خوبی های بی توقع نیست .
و من باید خوب باشم ؛ حتی اگر همه ی جهان ، بد باشند ،
اگر یاس و نومیدی ، بر پیکره ی عالم ، سایه گسترده باشد .و همه عالم ایه یاس بخوانند من باید امیدوار باشم
و من موفق خواهم شد ؛ حتی اگر تمامِ جهان بگویند ؛ ممکن نیست .
من نقطه ی پرگارِ دنیایِ خودم هستم ،
این منم که تعیین می کنم فردای من چگونه خواهد بود !
کسی که قهرمان زندگی خودش راخودش تعیین میکند برای قهرمان شدن هم برنامه دار هم امیدوار است هم لحظه لحظه ی برنامه هایش را دوست دارد

 

 

 

هدیه های رجبیه (۱۹)
بسم الله الرحمن الرحیم 

هر اندازه آدمی بهتر بتواندبه وقت شادمانی بخندد، 
به وقت اندوه بگرید، 
برای تعیین حد و مرزها ابراز خشم کند،
با شور و اشتیاق به معاشقه بپردازد 
و محبت را با گشودگی و بی‌قید و شرط ببخشد و بپذیرد،
به همان اندازه از رنج  به دور خواهد بود 
و هر چه آدمی بیشتر با لذت هستی درآمیزد، 
نسبت به خود و دیگران بخشنده‌تر خواهد 
برای لذت بردن لازم است هم تدبیر داشت هم گذشت داشت هم صبور بود 
باید باور داشت که با تلاش و گذشت میشود زیبا زندگی کرد 

 

 

 

 

هدیه های رجبیه (۲۰)
بسم الله الرحمن الرحیم 

ﺗﻮﻯ ﺯﻧﺪ ﻫ ﺰ ﻗﺎﺑﻞ ﺶﺑﻨ ﻧﺴﺖ

ﺍﻨﻮ ﺗﻮ ﻧﺎﻫ ﻪ ﺑﻪ ﺬﺷﺘﻪ ﺧﻮﺩم ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻓﻬﻤﺪﻡ
ﻓﻬﻤﺪﻡ ﻪ ﺭﻭﺯﺍ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻪ
ﺧﻠ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻡ، ﺍﺻﻼً ﻓﺮ ﻧﻤﺮﺩﻡ
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ.
ﻓﻬﻤﺪﻡ ﻪ ﺭﻭﺯﺍ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺮ ﺍﺯ ﺷﺎﺩ
ﻪ ﻓﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﻪ ﺗﺮﺍﺭ ﻧﻤﺸﻪ،
ﺍﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮﺵ ﺗﺮﺍﺭ ﺷﺪ.
ﻓﻬﻤﺪﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﺰﺍ بی‌تابی‌ و ﺮﻪ ﺮﺩﻡ
ﻪ ﺣﺘ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺧﻢ ﺮﺩﻥ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ.
ﻓﻬﻤﺪﻡ ﻫ ﺰ ﺗﻮ ﺍﻦ ﺩﻧﺎ همیشگیﻧﺴﺖ
ﺲ ﻭﻗﺘ ﺷﺎﺩ، ﺍﺯ ﺷﺎﺩﺖ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ؛
ﻭ ﻭﻗﺘ ﻏﻤﻨ، ﺑﺪﻭﻥ
ﺭﻭﺯﺍ ﺮ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺭ.
هرگز تسلیم نشو معجزه‌ها هر روز اتفاق می‌افتند
 



هدیه های رجبیه(9)
بسم الله الرحمن الرحیم
ای آنکه گره کارها فرو بسته به سر انگشت تو گشوده می شود 
آنکه سختی دشواری ها با تو آسان می گردد
بار الها ماه رجب است ماهی که متعلق به علی علیه السلام است 
پایان سال است پرونده سالانه ما راهی به سمت صاحب امان عج است 
مردم جهان مبتلا به کرونا و محتاج عنایت خالق هستی هستند 
خدایا رسم ما این است که پایان سال عیدی میدهند عیدی ما را رهایی از این بیماری قرار بده
خدایا بنده خوبی نبودم ولی خدایی بهتر از تو سراغ ندارم 
بد کردم پوشاندی 
محتاج شدم عطا کردی
گم شدم هدایتم کردی
با همه بدی ها صدایم کردی 
نگذار این بیماری عاجزمان کند به بیگانه اسیرمان کند پرچم دین تو در دست ماست

 

 

هدیه های رجبیه (۱۰)
بسم الله الرحمن الرحیم
بچه های ما لاغر شده اند در جبهه ولی وزنشان زیاد شده است می گوییم چرا؟ 
میگویند ازبس ترکش توی بدنمان است
شهید حسن باقری 
تعدادی از رزمنده‌ها که تاثیر گذار بر نتیجه جنگ و الگو برای بهتر شدن و واسطه فیض الهی بودند اینها تیر و ترکش خورده ها بودند یعنی به واسطه توپ و خمپاره دشمن جراحت را چشیده بودند مارگزیده شده بودند نه تنها از ریسمان سیاه و سفید نمی ترسیدند بلکه در میدان جنگ برای افعی در میدان رجز می‌خواندند 
اینها بودند که صفحه سنگینی ارزش‌ها را موجودیت داده بودند

 

 

هدیه های رجبیه(۱۱)
بسم الله الرحمن الرحیم 
دین انسان را از( بدی ها و لغزش ها) باز می دارد امیرالمومنین علی علیه السلام 
دین که مجموعه بایدها و نبایدها را معین کرده و تکلیف را مشخص کرده و در آن منع از بدی‌ها و هشدار در رابطه با لغزش ها را گفته است
کسی که تابع دین شد در حقیقت پذیرفته است در یک چارچوب مشخص حرکت کند و دین اسلام که برترین است مسیر حرکت به سمت خدا را ترسیم کرده و در این مسیر باید هایش از بدی‌ها مصون است و نباید هایش خبر از لرزش ها می دهد

 

 

هدیه های رجبیه (۱۱)
بسم الله الرحمن الرحیم
دین انسان را بزرگ می دارد امام علی علیه السلام دینداری در حقیقت بندگی خدا را کردن است
کسی که بندگی خدا را می‌کند و در لحظه لحظه بندگی خود قدم به قدم به خدا نزدیک می شود نزدیکی به خدا به نوعی دوری از شیطان است و همه عزت و بزرگی در تقرّب به خداست و همه خواری و ذلت در دوری از خداست 
دین عزت آور است چرا که بنده خدا تعادل در رفتار و مجسمه ای از اخلاق و پشت و پناهی قابل اعتماد و مشاوری عاقل و امید دهنده ای مطمئن است
در دینداری اخلاق مورد توجه است و ادب ثمره دینداری و اینها آدمی را بزرگ میکند

 

 

هدیه های رجبیه (۱۲)
بسم الله الرحمن الرحیم 
روح انتظار با رفاه منتظر همخوانی ندارد
منتظر کسی است که تحت امر امام زمان عج است هدف های امام را تعقیب می کند
و آرام نخواهد گرفت منتظر در حقیقت همراه امام است و امام پشتیبان، هادی ، ولی نعمت و فرمانده میدان جهاد است 
همراه امام در حین این که از حمایت های امام بهره مند می شود در حمایت از شیعیان کوتاهی نمی کند منتظر لحظه به لحظه با هدایتهای امام راه را پیدا می کند باید در نشان دادن مسیر حرکت به جویندگان راه حق علمداری کند 
امام ولی نعمت است به جهت امام بودنش
منتظر باید به گونه‌ای باشد که خدا به وجود او نگاه کند و لطف خاصش را شامل خلایق کند 
امام فرمانده میدان جهاد است و کسی که منتظراست تحت امر امام در میدان عمل می کند لذا باید در میدان خط شکنی را پیشه کند 
با خوش گذرانی نمیشود به امام رسید 

 

 

 

هدیه های رجبیه (۱۳)
بسم الله الرحمن الرحیم
بار الها آسمان هفتم را نمی‌دانم اما آغوش رحمتت همینجاست 
پشت دروازه رجب مرا در امن و ایمان به آغوشت وارد کن 
ای آنکه سلم و سلام را ذات اکبر توست 
رجب را مقدمه‌ای قراردادی که به واسطه آن برای شعبان آماده شویم و با استفاده کردن از برکات شعبان ضمن طاهر شدن بر سر سفره پربرکت رمضان وارد شویم آسمان هفتم را می خواهم و میدانم پله اول آن در روی زمین در ماه رجب است که با امام محمد باقرع شروع میشود با علی علیه السلام به اعتکاف کشیده می‌شود و در ۲۷ رجب با بعث پیامبر خاتم ص خود برای ورود به شعبان محرم خواهیم کرد 
انشاءالله

 

 

هدیه های رجبیه (۱۴)
بسم الله الرحمن الرحیم 
سه تا کلمه مقدس بین ما به شدت رواج دارد که عالم شدن با آن مقدمه بستن راه وسوسه های شیطان می شویم
دارایی برای من و توو همه : لطف عام خدا است که شامل انسانها گیاهان و جامدات و غیره میشود را دارایی می گویند از این دارایی های الهی ما به اندازه تدبیر و تلاش و توانایی و رزق و روزیمان مالک میشویم 
رزق و روزی : از داریی های که شامل حال ما می شود تنها به اندازه روزی می توانیم بهره برداری کنیم بیشتر ممکن نیست من اگر با پولی که دارم توان خرید یک کیلو پرتقال را داشته باشم این می‌شود
 



هدیه های رجبیه (1)
بسم الله الرحمن الرحیم 
ملک الموت مکلف است
نوبت هرکس برسد معطل نمی کند 
او‌ تعیین نمی کند
نوبت مشخص است مرگ دیگران با صدای بلند موعظه می کند و خبر از مرگ می دهد که صاحب آن غافل بوده این یک موعظه است 
وقت تمام شده است پرونده بسته شد وقت رفتن است
بخواهی نخواهی باید دل بکنی دلت را با خودت ببر خاطرجمع برو 
دلواپس نباش فقط بدان آنچه از پیش فرستادی کارساز است آنچه مانده
معلوم است مانده ولی از آن تو نیست

 


هدیه های رجبیه (۲)
بسم الله الرحمن الرحیم
اگر امروز یک پیروزی به دست آمد 
یا یک توفیق نصیبم شد
و یا یک فرصت را متوجه شدم
فکر کن این لطف از طرف کیست
توانایی به جا آوردن واجبات و عشق و به آن ، لطف کیست
شکر گذاری لازم داری 
حفظ توفیق و فرصت میل به بهترین امور تنها به واسطه شکرگزاری ممکن می‌شود
و باید شکرگزار خالق هستی باشی که خیرخواه است که روزیی خیر اعطا می‌کند 
توفیق کار خوب را می‌دهد 
مطمئن ترین پناهگاه برای در امان ماندن از شر شیطان است
و در پناه اوست که می توانی آرامش داشته باشی

 


هدیه های رجبیه (۳)
بسم الله الرحمن الرحیم 
اگر میبینی امروز در اوج قدرت هستی
می توانی روی پای خودت قدم بزنی
با چشمانت منظره ها را ببینی
و با گوشت بشنوی
و با فکر محاسبه کنی
و قدرت تشخیص داری و تحلیل می‌کنی
فرصت انتخاب داری انگیزه تدبیر کردن در تو وجود دارد 
همت خود را برای تلاش و رسیدن به کار می گیری زمان کار و درست کار کردن برایت مهم است
همه اینها لطف مستمر خدا یعنی قرار گرفتن در سایه حجت خدا میباشد
پس لازمه ماندگاری تو در این سایه پربرکت و در امان قرار گرفتن از شر شیطان فقط پناهگاه خدا را لازم دارد و این حاصل نمی شود الا تقوا را مد نظر گرفته و ان را پیشه کنم

 

 


هدیه های رجبیه (۴)
بسم الله الرحمن الرحیم
بعضی انسان ها به دنیا آمده اند تا دنیا قابل تماشا شود
امد ه‌اند شرافت و آزادگی شان را به نظاره بگذارند
آمده‌اند تا آبرو و اعتبار بندگی شوند
اصلاً دنیا و تاریخ از آمدن بعضی انسانها بر خود میبالد 
و خدا خود فریاد می زند و می گوید تبارک الله احسن الخالقین 
حاج قاسم سلیمانی عزیز ما یکی از شاگردان مکتب علی علیه السلام است که از مکتب مقاومت در محور مقاومت رونمایی کرد و جهانیان با همه سلایق او را در قلب خود جای دادند

 

 

هدیه های رجبیه (۵)
بسم الله الرحمن الرحیم 
الهی کفی بی عزا ان ا لک عبدا 
و کفی بی فخرا ان ت لی ربا
انت کما احب فاجعلنی کما تحب 
ای خدای من این عزت بس که بنده تو باشم
و این فخر مرا بس که پروردگارم تو باشی
تو آنچنانی که من دوست دارم 
پس مرا آن سان که می‌خواهی بگردان
خدایا من در این دنیا تو را دارم که بهتر از تو نیست خدایا من تو را بنده ام در حالی که بهتر از من بسیار داری
خدایا من تورا دارم در حالی که به تو نیاز دارم
و تو خدای من هستی در حالی که بی نیاز هستی

 

 

هدیه های رجبیه (۶)
بسم الله الرحمن الرحیم 
کسی که با تو برخورد درستی نداشته و به هر دلیلی خاطره خوبی نگذاشته اما من با تصمیم خوب و برخورد خوب خاطره خوب را رقم بزنم
خاطره های خوب امید و نشاط می آورند
حمایت خدا را همراه میکنند 
روسفیدی فردا حتمی می شود 
بعد از برخورد خوب و تصمیم خداپسندانه آرامشی حاکم می شود که با خود برکت و رحمت و عزت را به ارمغان می آورد 
**دو رکعت نماز بخوانیم برای برادری که درست برخورد نکرد با ما بگوییم
ای خدا ما گذشتیم تو هم بگذر که حواسش نبود
شهید حسن باقری **

 

 


هدیه های رجبیه (۷)
بسم الله الرحمن الرحیم
خدا شاهد است کسی که اینجا می آید این حال و هوا را می بیند دیگر برگشتنی نیست ما به تهران می رویم و این طرف و آن طرف که می رویم می بینیم اصلاً نمی شود ماند شهید حسن باقری 
زمانی که در طاعت خدا قرار بگیری در حقیقت به شیطان نه گفتهای و این اطاعت تو را وارد پناهگاه خدا می کند در این پناهگاه شادابی و آرامشی وصف ناپذیر است جذابیتی پر برکت دارد این برکت و جذابیت مهر و محبت خاصی را در دل بنده خدا جاری میکند جز محبت کردن به دوست و شدت گرفتن نسبت به اغیار را نمی پسندد 
جبهه این را داشت در دل رزمنده ها تمام هم و غمشان جهاد بود رحمها و بینهم ریشه دوانده بود و از اشدا و علی الکفار به آنها داده بود

 

 

هدیه های رجبیه (۸)
بسم الله الرحمن الرحیم 
ما که نمی‌خواهیم حکومت کنیم این دو روز دنیا برای ماندن نمی ارزد 
چه سعادتی بالاتر از این که ما فدا شویم مردم دنیا بیدار شوند 
عدالت توی دنیا اجرا شود 
زمینه ساز حکومت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شود شهید حسن باقری
امام زمان عج سربازی را می‌خواهد که بداند امامش چه می‌خواهد آن موقع طوری عمل می‌کند که امام راضی شود جلب رضایت امام مقدمه نزدیک شدن به امام است حکومتی ماندگار است که در سایه آن شیطان محدود شود
آدم باید به سمت سعادتمندی حرکت کند هدف فقط جلب رضایت خدا باشد این تنها در سایه بندگی خدا ممکن است بنده خدا سرباز
 


اگر استرس بر شما وارد شد به خودتان دلداری بدهید طوری وانمود کنید که اعتماد به نفس زیادی دارید سخت است اما شدنی 

استرسها هم حاصل جهل است حاصل عجله است اعتماد به نفس که حاصل برنامه ریزی و عالم بودن نسبت به موضوع است باعث میشود که از زیانها استرس در امان بمانیم چرا که استرس قدرت تفکر و تشخیص را از ادمی میگیرد

کسی که در جهل است او در ضعف است بشدت در معرض خطر استرس و ترس است فلذا باید عاقلانه تلاش کرد برای خارج شدن از جهل باید تلاش کرد در همان حین توانمندیهای را هم باید افزایش داد

جهل هم ترس میاورد هم استرس وارد میکند

علم ابزار فهم است علم به همراه معرفت شعور را افزایش میدهد 

برای رسیدن به معنای واقعی بندگی خدا باید انچه در س علوم هست را کشف باید کرد 

 


انروز که خلیفه اول رای آورد ، 
علی (ع) شکست نخورد، مردم سرنوشت خودرا به تباهی سپردند.

علی با رای مردم علی نشد علی علی بود علی در کنار پیامبر علی شد 

انروز که دومی بر مسند خلافت نشست، علی (ع) کوچک نشد، مردم اشتباهشان را تکرار کردند.

بزرگی علی در بندگی و اطاعت از خداست چرا که عزت و بزرگی نزد خداست هرکه با خدا شد از خدا بزرگی گرفت 

آنروز که شورای شش نفره، عثمان را برعلی (ع) ترجیح داد، علی (ع) شکست نخورد، خواص به مردم خیانت کردند

برای علی تنها دوری از خدا شکست است اقبال مردم تاثیری بر بندگی او برای خدا ندارد 

ولی آنروز که علی (ع) به خواست مردم بر مسند خلافت نشست، خود را پیروز نمی دانست بلکه مسئول می دانست، آنروز فقط مردم پیروز شدند

روی اوردن مردم بسمت امام در واقع قرار گرفتن در پناه خدا است علی پناه امن خدا برای مردم است 

آنروز هم که شمشیر اشقی الاشقیا فرق علی (ع) را شکافت، باز هم علی (ع) شکست نخورد، که فرمود:"فزت و رب الکعبه"
واین بزرگترین پیروزیست که رستگار شوی. ولی آنروز باز هم مردم شکست خوردند. 

وآنروز که در کربلا، سر حسین (ع) و هفتادودو تن از یارانش به نیزه رفت و زینب (س) واسرا را به نام خارج شدگان از دین! 
درخرابه های شام گرداندندومردم هلهله کنان به دورشان .

باز هم این مردم بودند که شکست خوردند

شهادت مزد جهاد است که امام و یارانش بدست اوردن پس شکست نیست 

از طرفی امام شهید شد مردم پناه خدا را از دست دادند پس شکست خوردند 

شاید تمام روزهایی که مردم شکست خوردند نفهمیدند که شکست خورده اند وبرطبل شادی کوبیدند

و این قصه شکست مردم چیز عجیبی نیست، که تاریخ همچنان ادامه دارد.

این بحث #امامت و #ولایت از صدر اسلام خاری شده تو چشم خیلی از دشمنان واقعی این دین؛ دردی که بعد از ۱۴۰۰ سال هنوز براشون تازگی داره و حتی دیده میشه بعضی از درون اسلام با این مسئله مشکل دارن!

قبول امامت و ولایت در واقع قبول دژ امن است 
حتی بعضی از اونایی که ملبّس هستند به لباس پیغمبر!!!
   یون در مقام حرف معتقدند، از همه حتی امام زمان هم، می شودانتقاد کرد.

امادرمقام عمل، از نزدیکان آنان
اگرانتقاد کنی، دمار از روزگارت در می آورند‼️

ازشهیدنواب پرسیدن:چرا آرام نمی نشینی؟
 ببین آیت الله بروجردی ساکت است.
نواب گفت: آقای بروجردی سرهنگ است، من سربازم!
 سربازاگرکوتاهی کند، سرهنگ مجبور میشودبیاید وسط!!.

هر بار که  امام_ ای دارد می آید وسط میدان،یعنی ماسربازها کم گذاشته ایم.
اللّهُمَّ_اجعَل_عَواقِبِ اُمُورِناخَیرا

 


هدیه های شعبانیه (1)
بسم الله الرحمن الرحیم
پیرزنی بود که ؛ هر روز با قطار از روستا برای خرید مایحتاج خود به شهر می آمد .
کنار پنجره می نشست ؛ وبیرون را تماشا می نمود
گاهی؛ چیزهائی از کیف خود در می آورد 
و از پنجره قطار به بیرون پرتاب می نمود 
 مسئول قطار  پرسید : پیرزن چکار میکنی؟
پیرزن؛ با لبخندی مهربان گفت : من بذر گل در مسیر می افشانم 
آن مرد  گفت : درست شنیدم ؛ تخم گل در مسیر می افشانی؟! 
 جواب داد ؛ بله تخم گل .
مرد  گفت : اینرا که باد می برد ؛ بنده خدا ؟
پیرزن جواب داد ؛ . ولی مقداری از این تخمها به زمین می رسند و خاک آنها را می پوشاند 
  گفت: با این فرض هم آب می خواهند مرد .
پیرزن گفت : افشاندن دانه با من آبیاری با خدا
روزی خواهد رسید که گل و گیاه تمام مسیر را پر خواهد کرد؛ و رنگ راه تغییر خواهد نمود و بوی گلها مشام تمام ساکنین و
مسافرین را نوازش خواهد داد و من و تو و دیگران از رنگی شدن مسیر لذت خواهیم برد .
مرد از صحبت خود با پیرزن جواب نگرفت 
 ؛ سرجای خود برگشت .
مدتها گذشته بود که ؛ آن مرد دوباره سوار قطار شد و کنار پنجره نشسته و بیرون را نگاه می کرد 
که یک دفعه متوجه بوی خاصی شد کنجکاو که شد؛ دیدکه رنگ مسیر هم عوض شده است 
و از کنار رنگها و رایحه های نشاط آور رد می شدند 
و مسافرین با شوق و ذوق گلها را به همدیگر نشان می دادند 
آن مرد ؛ نگاهی به صندلی همیشگی پیرزن انداخت ؛ ولی. جایش خالی بود 
سراغش را از دیگران گرفت ؛ گفتند : چند ماه است که ؛ از دنیا رفته است 
اشک از دیدگان آن مرد سرازیر شد 
و به نشانه احترام به آن همه احساس بلند شد و تعظیم نمود
آن پیرزن رنگ و بوی گلها را ندید و استشمام نکرد ؛ ولی هدیه ای زیبا به دیگران تقدیم کرد 

همیشه عشق و محبت و مهربانی را به دیگران هدیه بده ؛
روزی خواهد رسید که آنکس که به او محبت میکنی با انگشت اشاره 
از شما به نیکی یاد خواهد کرد
همیشه بهترین ها با حرکت من و برکت از خدا محقق میشود
--------------------------
هدیه های شعبانیه (2)
بسم الله الرحمن الرحیم
داستانک، پشتکار
  دانش آموز دبستانی که در درس خواندن نسبت به همکلاسی هایش بیشترین تلاش را می کرد، همیشه از این متعجب بود که علی رغم تلاش هایش در امتحانات بهترین نمره را کسب نمی کند.
او روزی از مادرش پرسید: مامان، به نظر تو من کودنم؟ من که همیشه با دقت به درس معلم گوش می کنم، چرا همیشه از دوستانم عقب هستم؟
مادر احساس می کرد که مدرسه احترام کافی به غرور پسرش نمی گذارد، اما نمی دانست که چگونه به او جواب بدهد.
در امتحان بعدی هم که پسر فکر می کرد در کل مدرسه شاگرد اول می شود، رتبۀ هفتادم شد. وقتی به خانه رسید، دوباره همان سؤال را از مادرش پرسید. مادرش خیلی دوست داشت که به او جواب بدهد، بهرۀ هوشی هر کسی با دیگران متفاوت است و شاید کسی که شاگرد اول شده، از همۀ همکلاسی هایش باهوش تر است. اما دلش نیامد که این حرف ها را به او بگوید.

ذهن مادر همیشه مشغول این بود که چگونه به سؤال پسرش جواب بگوید. والدین معمولاً عادت دارند که بچه هایشان را در چنین وضعیت هایی شماتت کنند و مثلاً بگویند برای این که تو خیلی بازیگوش هستی! برای این که اصلاً تلاش نمی کنی!». اما او می دانست علی رغم این که پسرش چندان باهوش نیست و حتی شاید کمی کند ذهن است، با این حال پشتکار زیادی دارد. او نمی خواست مثل والدین دیگر به پسرش جواب بدهد. زیرا می دید که پسرش با چه مشقتی درس می خواند و تلاش می کند. او می خواست جواب بهتر و کامل تری برای سؤال پسرش پیدا کند.

تا این که وقتی پسر از مقطع راهنمایی فارغ التحصیل شد، علی رغم این که زحمت کمتری نسبت به گذشته کشیده بود، نتایج بهتری کسب کرد. البته پیشرفت جهشی نکرده بود، اما نسبت به گذشته خوش بین تر شده بود.

مادرش برای تشویق، او را به کنار دریا برد. او در آنجا جواب پسرش را داد.

وقتی روی شن های ساحل نشسته بودند، به پسرش گفت: به پرنده هایی که در ساحل هستند، نگاه کن. وقتی موج به ساحل می کوبد، گنجشک ها به سرعت پرواز می کنند و به آسمان می روند. مرغان دریایی چالاک نیستند و آغاز پرواز برایشان سخت است. اما در نهایت مرغان دریایی هستند که توان پرواز و گذر از دریاها را دارند.

چند سال از آن زمان گذشت. پسر با کارنامه ای خوب وارد بهترین دانشگاه شد.

در تعطیلات زمستانی، وقتی به شهر خودش برگشته بود، مدرسۀ سابقش از او دعوت کرد که برای دانش آموزان سخنرانی کند و تجربه هایش را با آنان در میان بگذارد. او خاطرۀ کنار دریا و جواب مادر به سؤالش را تعریف کرد. مادرهای دانش آموزان که در کنار آن ها به حرف های او گوش می کردند و همین طور مادر خودش از شنیدن خاطره اش متأثر شدند و به گریه افتادند.

کسی که پشتکار دارد، می تواند ناتوانی هایش را جبران کند
. کشاورز هر چه بیشتر زمین را شخم بزند و علف های هرزبیشتری  را وجین میکند، محصول بیشتری برداشت می کند.
مسئله نابغه نبودن نیست. اگر انسان تلاش بیشتری بکند و هر روز در کارش مقدار کمی پیشرفت کند، سرانجام روزی را خواهد دید که همچون مرغان دریایی از دریاها عبور می کند.
هدیه های شعبانیه (3)
بسم الله الرحمن الرحیم
گردن کلفتی برای خدا ️
 نشانه پول خوب می‌دانید کدام است؟
 هر چه افزایش پیدا می‌کند فقر شما را به خدا بیشتر کند.
خدا نکند پول، کسی را گردن‌کلفت کند.
اول صبحی بود.  در مغازه را باز کرده بودم و داشت جلوی آن را آب‌وجارو می‌کردم. کنار مغازه ما مغازه یکی از ثروتمندان آن‌وقت شیراز بود. او هم داشت حساب‌وکتاب مالی را می‌کرد. یک فقیری در راهرو بازار رد می‌شد.
یک‌دفعه دید  حاجی پشت میز در مغازه نشسته از همان وسط راهرو رو کرد به  حاجی گفت:  یک جیزی در راه خدا به ما بده. 
 حاجی از پشت میز با تکبر سرش را بلند کرد یک نگاه مغرورانه و متکبرانه به این فقیر بدبخت کرد و گفت: برو خلایق هرچه لایق بود دادند. تو اگر لایق بودی خدا هم به تو می‌داد.
 فقیر باکمالی بود. بعضی‌ها پول‌ندارند ولی معرفت دارند. گفت: حاجی حالا که تو لایقی و خدا به خاطر لیاقتت به تو پول داده شکرانه لیاقتت که مثل من نیستی و دستت خالی نیست و خدا تو را مثل ما نکرده یک کمکی به ما بکن.
این حرف دوم را که شنید دوباره سرش را بلند کرد و گفت: من مثل تو بشوم؟ خدا اگر بخواهد من را مثل تو بکند شش ماه باید بنشیند و حسابش را بکند.
ای گردن‌کلفت! این مغازه تو را مغرور کرده که خدا شش ماه معطل جمع‌کردن تو است؟
 فقیر این را گفت و رفت.
  پیکی در بازار آمد. تلگرافی در دستش 
دقیقاً سر جای همان فقیر ایستاد. همان‌جایی که نیم ساعت قبل دل شکست.
دل شکستی، دل خودت را شکستی.
▪️رو کرد به  حاجی گفت: شما آقای فلانی هستی؟
گفت: بله
گفت: الآن تلگرافی از بندرعباس رسیده که کشتی جنست در دریا غرق شد.
خدا شش ماه بنشیند حسابش را بکند؟ در کمتر از یک چشم بهم زدن بساطت را جمع می‌کند.
حاجی باعجله در مغازه را بست و رفت که دیگر به بازار وکیل برنگشت.
رفت که رفت.
 داراییت را اگر درست مصرف نکنی برایت به غلط خرج میکنند
------------------------------
هدیه های شعبانیه(4)
بسم الله الرحمن الرحیم
مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود:

پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند.

سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند .

پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده(زمستان).

پسر دوم گفت: نه درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن(بهار).

پسر سوم گفت: نه درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین و باشکوهترین صحنه ای بود که تابه امروز دیده ام(تابستان).

پسر چهارم گفت: نه!!! درخت بالغی بود پربار از میوه ها پر از زندگی و زایش(پائیز)!

مرد لبخندی زد و گفت: همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید! شما نمیتوانید درباره یک درخت یا یک انسان براساس یک فصل قضاوت کنید: همه حاصل انچه هستند و لذت، شوق و عشقی که از زندگیشان برمی آید فقط در انتها نمایان میشود، وقتی همه فصلها آمده و رفته باشند

اگر در ” زمستان” تسلیم شوید، امید شکوفایی ” بهار” ، زیبایی تابستان” و باروری پاییز” را از کف داده اید!

مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل زیبایی و شادی تمام فصلهای دیگر را نابود کند!

زندگی را فقط با فصلهای دشوارش نبین ؛

در راههای سخت پایداری کن: لحظه های بهتر بالاخره از راه میرسند!

 

هدیه های شعبانیه (5)
بسم الله الرحمن الرحیم

قربانی کردن عزیزترین بخش زندگی
روزی پسر بچه ای نزد استاد شهر  رفت و گفت : " مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید 
   استاد سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دختر خردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد. جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودندو کاهن معبد نیز با غرور وخونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود. استاد به سراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را درآغوش می گیرد و می بوسد. اما در عین حال می خواهد کودکش را بکشد. تا بت اعظم معبد او را ببخشد و برکت و فراوانی را به زندگی او ارزانی دارد. استاد از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند. زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند، تا بت اعظم او را ببخشد و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد. استاد تبسمی کرد و گفت : " اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست. چون تصمیم به هلا کش گرفته ای. عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی. بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری و اگر تو اشتباهی به جای کاهن دخترت را قربانی کنی . هیچ اتفاقی نمی افتد و شاید به خاطرسرپیچی از دستور بت اعظم بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد ! " زن مکث کرد. دست و پای دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه درحالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود، به سمت پله سنگی معبد دوید.اماهیچ اثری از کاهن معبد نبود
عالم باید فدای سلامت انسان شود و انسان باید
 تمام تلاشش برای بهترین شدن باشد
-------------------------------
هدیه های شعبانیه (6)
بسم الله الرحمن الرحیم


یک شکارچی، پرنده‌ای را به دام انداخت. پرنده گفت: ای مرد بزرگوار! تو در طول زندگی خود گوشت گاو و گوسفند بسیار خورده‌ای و هیچ وقت سیر نشده‌ای. از خوردن بدن کوچک و ریز من هم سیر نمی‌شوی. اگر مرا آزاد کنی، سه پند ارزشمند به تو می‌دهم تا به سعادت و خوشبختی برسی. پند اول را در دستان تو می‌دهم. اگر آزادم کنی، پند دوم را وقتی که روی بام خانه‌ات بنشینم به تو می‌دهم. پند سوم را وقتی که بر درخت بنشینم. مرد قبول کرد. پرنده گفت:

پند اول اینکه: سخن محال را از کسی باور مکن.

مرد بلافاصله او را آزاد کرد. پرنده بر سر بام نشست.

گفت پند دوم اینکه: هرگز غم گذشته را مخور. برچیزی که از دست دادی حسرت مخور.

پرنده روی شاخ درخت پرید و گفت: ای بزرگوار! در شکم من یک مروارید گرانبها به وزن ده درم هست. ولی متأسفانه روزی و قسمت تو و فرزندانت نبود. و گرنه با آن ثروتمند و خوشبخت می‌شدی. مرد شکارچی از شنیدن این سخن بسیار ناراحت شد و آه و ناله‌اش بلند شد. پرنده با خنده به او گفت: مگر تو را نصیحت نکردم که بر گذشته افسوس نخور؟ یا پند مرا نفهمیدی یا کر هستی؟ پند دوم این بود که سخن ناممکن را باور نکنی. ای ساده لوح! همه وزن من سه درم بیشتر نیست، چگونه ممکن است که یک مروارید ده درمی در شکم من باشد؟ مرد به خود آمد و گفت ای پرنده دانا پندهای تو بسیار گرانبهاست. پند سوم را هم به من بگو.
پرنده گفت: آیا به آن دو پند عمل کردی که پند سوم را هم بگویم؟

پند گفتن با نادان خواب‌آلود مانند بذر پاشیدن در زمین شوره‌زار است

هدیه های شعبانیه(7)
بسم الله الرحمن الرحیم
می نویسند سلطانی بر سر سفره خود نشسته غذا می خورد، مرغی از هوا آمد و میان سفره نشست و آن مرغ بریان کرده که جلو سلطان گذارده بودند برداشت و رفت، سلطان متغیر شد، با ارکان و لشکرش سوار شدند که آن مرغ را صید و شکار کنند. دنبال مرغ رفتند تا میان صحرا رسیدند، یک مرتبه دیدند آن مرغ پشت کوهی رفت، سلطان با وزراء و لشکرش بالای کوه رفتند و دیدند پشت کوه مردی را به چهار میخ کشیدند و آن مرغ بر سر آن مرد نشسته و گوشت ها را با منقار و چنگال خود پاره می کند و به دهان آن مرد می گذارد تا وقتی که سیر شد، پس برخواست و رفت و منقارش را پر از آب کرد و آورد و در دهان آن مرد ریخت و پرواز کرد و رفت. 
سلطان با همراهانش بالای سر آن مرد آمدند و دست و پایش را گشودند و از حالت او پرسیدند؟ 
گفت: من مرد تاجری بودم، جمعی از ان بر سر من ریختند و مال التجاره و اموال مرا بردند و مرا به این حالت اینجا بستند، این مرغ روزی دو مرتبه به همین حالت می آید، چیزی برای من می آورد و مرا سیر می کند و می رود،
 اجل من نرسیده خدا روزیی من را بواسطه این پرنده میرساند
باور کنیم خالق ما رزق ما را تعهد کرده 
---------
هدیه های شعبانیه (8)
بسم الله الرحمن الرحیم
روزی شاگردی به استاد خویش گفت:استاد می خواهم یکی از مهمترین خصایص بد انسان ها را به من بیاموزی؟
استاد گفت: واقعا می خواهی آن را فرا بگیری؟
شاگرد گفت:بله با کمال میل.
استاد گفت:پس آماده شو با هم به جایی برویم.
شاگرد قبول کرد.
استاد شاگرد جوانش را به پارکی که در آّن کودکان مشغول بازی بودند،برد.

استاد گفت: خوب به مکالمات بین کودکان گوش کن.
مکالمات بین کودکان به این صورت بود:
-الان نوبت من است که فرار کنم و تو باید دنبال من بدوی.
-نخیر الان نوبت توست که دنبالم بدوی.
-اصلا چرا من هیچوقت نباید فرار کنم؟
و حرف هایی از این قبیل.

استاد ادامه داد:همانطور که شنیدی تمام این کودکان طالب آن بودند که از دست دیگری فرار کنند.
بعضی انسان نیز این گونه هستند
انها هیچگاه حاضر نیستد با شرایط موجود رو به رو شوند و دائم در تلاش هستند از حقایق و واقعیات زندگی خود فرار کنند و هرگز کاری برای بهبود زندگی خود انجام نمی دهند الا کسانی که اراده و همت بالا دارند .
تو از من خواستی یکی از مهم ترین ویزگی های بد انسان را برای تو بگویم


و من آن را در چند کلام خلاصه میکنم:
تلاش برای فرار از زندگی
در حالی که باید تلاش برای ساختن زندگی باشد .
--------------------------------------
هدیه های شعبانیه (9)
بسم الله الرحمن الرحیم

قربانی کردن عزیزترین بخش زندگی
روزی پسر بچه ای نزد استاد شهر  رفت و گفت : " مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید 
   استاد سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دختر خردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد. جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودندو کاهن معبد نیز با غرور وخونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود. استاد به سراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را درآغوش می گیرد و می بوسد. اما در عین حال می خواهد کودکش را بکشد. تا بت اعظم معبد او را ببخشد و برکت و فراوانی را به زندگی او ارزانی دارد. استاد از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند. زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند، تا بت اعظم او را ببخشد و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد. استاد تبسمی کرد و گفت : " اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست. چون تصمیم به هلا کش گرفته ای. عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی. بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری و اگر تو اشتباهی به جای کاهن دخترت را قربانی کنی . هیچ اتفاقی نمی افتد و شاید به خاطرسرپیچی از دستور بت اعظم بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد ! "   زن مکث کرد. دست و پای دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه درحالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود، به سمت پله سنگی معبد دوید.اماهیچ اثری از کاهن معبد نبوعالم باید فدای سلامت انسان شود و انسان باید تمام تلاشش برای بهترین شدن باشد
-----------------------------------

هدیه های شعبانیه (10)
بسم الله الرحمن الرحیم

معلم یک مدرسه به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند . او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدمهایی که از آنها بدشان میآید ، سیب زمینی بریزند و با خود به مدرسه بیاورند.

فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به مدرسه آمدند. در کیسه‌ی بعضی ها ۲ بعضی ها ۳ ، و بعضی ها ۵ سیب زمینی بود.
معلم به بچه ها گفت : تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند. روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینی های گندیده. به علاوه ، آن هایی که سیب زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند.

پس از گذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند. معلم از بچه ها پرسید : از اینکه یک هفته سیب زمینی ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید؟
بچه ها از اینکه مجبور بودند ، سیب زمینی های بد بو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند. آنگاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی ، این چنین توضیح داد: این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه آدم هایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید. بوی بد کینه و نفرت قلب شما را فاسد می‌کند و شما آن را همه جا همراه خود حمل می‌کنید. حالا که شما بوی بد سیب زمینی‌ها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟
بگذار بگذرتا اسوده شوی
کینه از انچه خوشت نماید است انچه را خوش نداری چرا حملش میکنی 
 



هدیه های شعبانیه(7)
بسم الله الرحمن الرحیم
می نویسند سلطانی بر سر سفره خود نشسته غذا می خورد، مرغی از هوا آمد و میان سفره نشست و آن مرغ بریان کرده که جلو سلطان گذارده بودند برداشت و رفت، سلطان متغیر شد، با ارکان و لشکرش سوار شدند که آن مرغ را صید و شکار کنند. دنبال مرغ رفتند تا میان صحرا رسیدند، یک مرتبه دیدند آن مرغ پشت کوهی رفت، سلطان با وزراء و لشکرش بالای کوه رفتند و دیدند پشت کوه مردی را به چهار میخ کشیدند و آن مرغ بر سر آن مرد نشسته و گوشت ها را با منقار و چنگال خود پاره می کند و به دهان آن مرد می گذارد تا وقتی که سیر شد، پس برخواست و رفت و منقارش را پر از آب کرد و آورد و در دهان آن مرد ریخت و پرواز کرد و رفت. 
سلطان با همراهانش بالای سر آن مرد آمدند و دست و پایش را گشودند و از حالت او پرسیدند؟ 
گفت: من مرد تاجری بودم، جمعی از ان بر سر من ریختند و مال التجاره و اموال مرا بردند و مرا به این حالت اینجا بستند، این مرغ روزی دو مرتبه به همین حالت می آید، چیزی برای من می آورد و مرا سیر می کند و می رود،
 اجل من نرسیده خدا روزیی من را بواسطه این پرنده میرساند
باور کنیم خالق ما رزق ما را تعهد کرده 
 


هدیه های شعبانیه (6)
بسم الله الرحمن الرحیم


یک شکارچی، پرنده‌ای را به دام انداخت. پرنده گفت: ای مرد بزرگوار! تو در طول زندگی خود گوشت گاو و گوسفند بسیار خورده‌ای و هیچ وقت سیر نشده‌ای. از خوردن بدن کوچک و ریز من هم سیر نمی‌شوی. اگر مرا آزاد کنی، سه پند ارزشمند به تو می‌دهم تا به سعادت و خوشبختی برسی. پند اول را در دستان تو می‌دهم. اگر آزادم کنی، پند دوم را وقتی که روی بام خانه‌ات بنشینم به تو می‌دهم. پند سوم را وقتی که بر درخت بنشینم. مرد قبول کرد. پرنده گفت:

پند اول اینکه: سخن محال را از کسی باور مکن.

مرد بلافاصله او را آزاد کرد. پرنده بر سر بام نشست.

گفت پند دوم اینکه: هرگز غم گذشته را مخور. برچیزی که از دست دادی حسرت مخور.

پرنده روی شاخ درخت پرید و گفت: ای بزرگوار! در شکم من یک مروارید گرانبها به وزن ده درم هست. ولی متأسفانه روزی و قسمت تو و فرزندانت نبود. و گرنه با آن ثروتمند و خوشبخت می‌شدی. مرد شکارچی از شنیدن این سخن بسیار ناراحت شد و آه و ناله‌اش بلند شد. پرنده با خنده به او گفت: مگر تو را نصیحت نکردم که بر گذشته افسوس نخور؟ یا پند مرا نفهمیدی یا کر هستی؟ پند دوم این بود که سخن ناممکن را باور نکنی. ای ساده لوح! همه وزن من سه درم بیشتر نیست، چگونه ممکن است که یک مروارید ده درمی در شکم من باشد؟ مرد به خود آمد و گفت ای پرنده دانا پندهای تو بسیار گرانبهاست. پند سوم را هم به من بگو.
پرنده گفت: آیا به آن دو پند عمل کردی که پند سوم را هم بگویم؟

پند گفتن با نادان خواب‌آلود مانند بذر پاشیدن در زمین شوره‌زار است
 


 

بسم الله الرحمن الرحیم

اسد شاملو (2)

صبح وارد مدرسه شدم دیدم یکی از طرفداران منافقین کاغذی دست دارد که رویش نوشته وامرو شوری بینهم

رفتم جلو گفتم اینجا نوشتی امر شوروی بینمون باشه

طرف شدید بهش برخورد با صدای بلند جواب داد در جوابش گفتم اگر تابع قرانی چرا توی رومه مجاهد ایات را تحریف میکنید

بحث شدت گرفت یکی از سال بالاییها از پشت یقه پیراهن من را گرفت کشید چند قدم عقبی رفتم برگشتم تا کاری کنم دیدم اسد طرف را بدیوار چسبانده طوری که پاهایش رو زمین نیست

بهش گفت بلد نیستی حرف بزنی بلدی که کتک بخوری

تومدرسه ما زبان بودیم اسد بازو


بسم الله الرحمن الرحیم

اسد شاملو (1)

ساعت 4 بعد از ظهر بود من و داود ذالفقار بیگی توی قرار گاه قلاجه از سمت گردان میثم به سمت ستاد میرفتیم اسد شاملو را دیدیم خوشحال شدیم چون اسد توی عملیات الی بیت المقدس بشدت مجروح شده بود مدتی امکان امدن به جبهه را نداشت دید و بوسی وخوشحالی از دیدار که تمام شد اسد گفت این دفعه اگر شهید نشم دیگه میروم بر نمیگردم خدا هم مسخره دراورده

بهم برخورد امدم جواب بدهم داود مانع شد حرف را عوض کرد ساعتی با هم بودیم از هم جدا شدیم از داود سوال کردم چرا مانع شدی در جواب گفت

مجنون گوشه ای خوابیده بود لیلی از انجا میگذشت کوزه ی مجنون را شکست رفت

 مجنون بیدار شد دید کوزه شکسته پرسید کی کوزه را کی شکسته

 به اون گفتند لیلی کوزه ات را شکسته

مجنون تکه شکسته ها را برداشت بوسید و به سر و صورت مالید گفتند چکار میکنی

 گفت اینها نامه عاشقانه لیلی است

فهمیدم نامه نوشتن اسد را و نهایت پای کانی مانگا جواب گرفت

 


 

:بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن

بہ روایت غاده جابر

چشمانمان را زیبا کنیم با دیدن زیبایی ها (2)

 

ماجرا از روزی شروع شد که سید محمد غروی ، شهرمان ، پیشم آمد و گفت: آقای صدر می خواهد شما را ببیند.من آن وقت از نظر روحی آمادگی دیدن کسی را نداشتم ، مخصوصا این اسم را .اما سید غروی خیلی اصرار می کرد که آقای موسی صدر چنین و چنان اند ، خودشان اهل مطالعه اند و می خواهند شمارا ببینند. این همه اصرار سید غروی را دیدم قبول کردم و "هرچند به اکراه" یک روز رفتم مجلس اعلای شیعیان برای دیدن امام موسی صدر ، ایشان از من استقبال زیبایی کرد .از نوشته هایم تعریف کرد و اینکه چقدر خوب درباره ولایت و امام حسین ع   که عاشقش هستم " نوشته ام.

 

بعد پرسید: الان کجا مشغولید ؟ دانشگاهها که تعطیل است .گفتم: در یک دبیرستان دخترانه درس میدهم .گفت: اینها را رها کنید ، بیایید با ما کار کنید .پرسیدم  چه کاری ؟ گفت: شما قلم دارید ، می توانید به این زیبایی از ولایت ، از امام حسین  ع ، از لبنان و خیلی چیزها بگویید ، خوب بیایید و بنویسید .گفتم: دبیرستان را نمی توانم ول کنم ، یعنی نمی خواهم. امام موسی گفت: ما پول بیشتری به شما میدهیم ، بیایید فقط با ما کار کنید.    من از این حرف خیلی ناراحت شدم .گفتم: من برای پول کار نمی کنم ، من مردم را دوست دارم .

 

 اگر احساسم تحریکم نکرده بود که با این جوانان باشم اصلاً این کار را نمی کردم ، ولی اگر بدانم کسی می خواهد پول بیشتر بدهد که من برایش بنویسم احساسم اصلاً بسته میشود .من کسی نیستم که یکی بیاید بهم پول بدهد تا برایش بنویسم .و با عصبانیت آمدم بیرون . البته ایشان خیلی بزرگوار بود ، دنبال من آمد و معذرت خواست، بعد هم بی مقدمه پرسید چمران را می شناسم یا نه .گفتم: اسمش را شنیده ام .گفت: شما حتماً باید اورا ببینید .

 


:بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن:

بہ روایت غاده جابر

چشمانمان را زیبا کنیم با دیدن زیبایی ها (1)

سال ها از روزی که سرانجام چمران در این زمین آرام گرفت میگذرد و این بار غاده داستانی از تاریخ این سرزمین روایت می کند،داستان "مرد صالحی که یک روز در این سرزمین به خلوص قدم زد

دختر قلم را میان انگشتانش جابه جا کرد و بالاخره روی کاغذی که تمام شب مثل میت به او خیره مانده بود نوشت "از جنگ بدم میآید" با همه غمی که در دلش بود خنده اش گرفت ، آخر مگر کسی هم هست که از جنگ خوشش بیاید ؟ چه می دانست ! حتماً نه .خبرنگاری کرده بود ، شاعری هم ، حتی کتاب داشت . اما چندان دنیا گردی نکرده بود . "لاگوس" را در آفریقا می شناخت چون آن جا به دنیا آمده بود و چند شهر اروپایی را ، چون به آنجا مسافرت می رفت .

بابا بین آفریقا و ژاپن مروارید تجارت می کرد و آن ها خرج می کردند، هر طور که دلشان می خواست . با این همه ، او آن قدر لبنانی بود که بداند لبنان برای جنگ همان قدر حاصلخیز است که برای زیتون و نخل .هر چند نمی فهمیدم چرا مردم باید همدیگر را بکشند.حتی نمی فهمیدم چه می شود کرد که این طور نباشد، فقط غمگین بودم از جنگ داخلی ، از مصیبت .

 

خانه ما در صور زیبا بود ، دو طبقه با حیاط و یک بالکن رو به دریا که بعدها اسرائیل خرابش کرد .شب ها در این بالکن می نشستم ، گریه می کردم و می نوشتم . از این جنگ که از اسلام فقط نامش را داشت با دریا حرف می زدم، با ماهی ها ، با آسمان .

 

این ها به صورت شعر و مقاله در رومه چاپ می شد . مصطفی اسم مرا پای همین نوشته ها دیده بود .

من هم اسم او را شنیده بودم اما فقط همین . در باره اش هیچ چیز نمی دانستم ، ندیده بودمش ، اما تصورم از او آدم جنگ جوی خشنی بود که شریک این جنگ است.

 

جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات:

 

 



فصل دوم
راوی برای روایت چهار تا سین لازم دارد
  ۱- سوز
۲- سواد
۳- سلیقه
۴- سعه صدر
۱-راوی یا یک خطیب  به اندازه ادعایش باید پختگی داشته باشد راوی به جایگاهی تکیه کرده که می‌خواهد واسطه بین دوران دفاع مقدس با دوره ای که در آن زندگی می کند باشد  ارتباط دادن بین دو نسل را به عهده گرفته است نسلی که در دل انقلاب حضور داشته نسلی که از زمان پیروزی انقلاب بیش از30 سال فاصله دارد لذا کسی می تواند این رابطه را برقرار کند که سوز و پختگی لازم را داشته باشد
مثال

فرمانده لشکر ۹ زرهی عراق ایستاده بود با دوربین حرکت زرهی  لشکرش که با دقت و با قدرت زیر آتش پشتیبانی توپخانه و خمپاره و هواپیماها و بالگردها در حال پیش رفتن است تا خاکریز فتح شده را پس بگیرند تماشا میکرد آرایش تانک ها او را به زبان آورد گفت می خواهم بدانم چه کسی قادر است یا امکانات دارد در مقابل این لشکر می تواند مقاومت کند

از طرفی پشت خاکریزی که هدف زرهی عراق است زیر آتش شدید دشمن رزمندگان ما به دنبال سنگری و سوراخی بودند تا از شر اتش دشمن در امان قرار بگیرند مسئول محور در حالی که پشت خاکریز قدم می‌زد و مرتب هم تشویق می‌کرد و خواهش می‌کرد بروند بالای خاکریز آماده باشند مانور دشمن را زیر نظر بگیرید فریادش در برابر هجمه آتش دشمن اثری نداشت تا اینکه معلم قرآنی که از بچه‌های گردان بود از سنگر بیرون اومد و شروع کرد با صدای بلند بچه‌های بسیج را مخاطب قرار داده و فریاد می زد و میگفت آهای بچه رزمنده یادت نره خدا وعده داده وعده خدا تخلف ناپذیر است خدا گفته کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره باور کنید قدرت ایمانتان غوغا می کند خدا گفته نصر من الله و فتح القریب پیروزی شما نزدیک است پاشو خاکریز منتظر شماست مکرو مکرالله والله خیرالماکرین خدا مکر دشمن را به خودشان برگرداند آرپیچی تو بردار برو و بالای خاکریز تمام اعتقادات خودت را جمع کن اسلحه را رو به دشمن بگیر دستت را روی ماشه بگذار ما رمیت اذ رمیت را زمزمه کن ان تنصرو الله ینصرو کم و یثبت اقدامکم را خدا برای تو گفته معلم می گفت و میان بچه ها قدم می زد همه را مخاطب قرار داده بود پخت گی ان معلم زیر آتش دشمن غوغا به پا کرد همه را به بالای خاکریز کشاند طوری که آرپیچی زن تیربارچی و تک تیرانداز و غیره همه هجوم بردند بالای خاکریز مستقر شدند

 در همین حین فرمانده محور بچه ها را خطاب قرار داد و گفت صبر کنید الان زمان شلیک نیست بگذارید نزدیک شوند از بالای خاکریز نمیشود آرپیچی زن ها از خاکریزپایین بروید از پایین باید شلیک کنید هم آماده شدند ازبالای خاکریزرو به دشمن سرازیر شدند معلم قرآن فریاد زد  بچه شیعه ها قبل از شلیک مارمیت اذرمیت یادت نره بچه ها رفتند آن طرف خاکریز همه آماده شدند تانک ها نزدیک شدند با حکم شلیک فرمانده آرپیچی زن ها تانک‌ها را نشانه گرفتند موشک ها رها شد در همان لحظه تعدادی از تانک ها به آتش کشیده شدند صدای تکبیر پشت خاکریز اعلام پیروزی شد
فرمانده لشکر ۹ زرهی عراق در حالی که داشت تماشا می کرد متوجه شد تعدادی از تانک هایش آتش گرفته اند تعدادی از آنها رو به فرار هستند متعجب از این اتفاق بود که به موشک زن‌های حاضر پیش رویش فرمان داد هر تانکی که در حال فرار است را بزنید تانکها از روبرو با آرپی چی زن ها به آتش کشیده می شدند و در حال فرار توسط موشکی زنهای عراق آتش زده می شدند حقیقت اللهم اشغل الظالمین به ظالمین رخ‌داد
پختگی معلم قران آن لحظه موفقیت دشمن را به شکست آنها تبدیل کرد
۲- سواد :سین دومی که راوی لازم دارد سواد است سواد ترکیبی از آگاهی و فهم است کسی که اطلاعات را جمع کرده و آنچه را که جمع کرده را می‌فهمد و قدرت تحلیل آن را دارد کسی که نسبت به موضوع آگاهی دارد او را عالم ان موضوع می گویند کسی که نسبت به موضوعی تحلیل کارشناسانه دارد آن را از همه جوانب میفهمد فهیم است قدرت تفهیم دارد
مثال از تهران با ستاد جنگ‌های نامنظم تماس گرفتند با مصطفی چمران کار دارند چمران با شروع صحبت متوجه شد از بیت رهبری آقای سید احمد خمینی هستند و به چمران پیام می‌دهد که امام دلش برای تو تنگ شده از او دعوت شد تا سفری به تهران داشته باشند و با امام دیدار تازه کند خبربین نیروها و فرماندهان جنگ های نامنظم پیچید عده ای از آنها با چمران تماس گرفتند مشکلات را گفتند از او خواستند تا به اطلاع امام برسانند لیستی از مشکلات نوشته شد چمران قول داد خدمت امام بگوید چمران از اهواز به سمت تهران حرکت کرد در جماران با امام دیدار کرد بعد از ملاقات به اهواز برگشت سفارش دهنده ها خدمت چمران رسیدند موضوع را پیگیری کردند
چمران در پاسخ گفت خدمت امام رسیدیم در آن دیدار متوجه شدم دور تادور اما مشکلات گرفته خجالت کشیدم مشکلات خودم را روی آن بریزم به فکر افتادم تا مقداری از مشکلات را بردارم کمکی به امام کرده باشم سواد یعنی همین که می فهمد در مقابل تکلیف پیش رو باید چه کار کند
۳- سلیقه  :

منظور از سلیقه هنرمند بودن در روایت‌گری است راوی اگر هنر نداشته باشد خلاقیت در روایت نداشته باشد قبل از اینکه ارتباط برقرار کند آتش به پا می‌کند سلیقه ، توانمندی در بهترین شکل از فرصت پیام ،مکان و مخاطب استفاده کردن است  لذا در امر سلیقه در روایت به سه نکته اساسی باید توجه داشته باشند
---گزینش خوب کلمات

راوی به واسطه کلمات ارتباط بین دو نسل را انجام می دهد باید از کلماتی استفاده کند که هدایت به سمت نور انجام گیرد بدآموزی نداشته باشد کلمات به عنوان فیتبعون احسن باشد کلمات خوب، بار ارزشی را  همراهی می‌کنند محبت را افزایش می‌دهند به سمت رحهما بینهما  حرکت میکنند
مثال :

 دو نفر از نیروهای اطلاعات عملیات لشکر ۳۲ انصار با دعوت علی چیت سازان جذب جبهه شدند انها بعد از ازاد شدن از زندان و توبه کردن با دعوت علی چیت سازان فرمانده نیروهای اطلاعات و برای کار اطلاعاتی به جمع بچه‌های اطلاعات پیوسته اند ولی به دلیل داشتن خلق و خوی عادت قبلی موجب آزار و اذیت عده ای شده بودند که چند نفر خدمت علی آقا چیت سازان می‌روند نسبت به رفتار این دو نفر معترض می‌شوند علی آقا به آنها می‌گوید اجازه بدهید به این ها فرصت بدهید تا اینها صدای امام را صدای انقلاب را بشنوند و بعد قضاوت کنید اگر با صدای امام همانطور زندگی کردند دوباره در همان وادی خواستند بمانند وقت قضاوت است آن دو نفر به قدری شجاع بودند و در سخت‌ترین راه کارها فعالترین ها بودند  و در نهایت در عملیات شهید شدند

بعد از شهادت این دوعزیز ، آنها که عجولانه قضاوت کرده بودند پشیمان بودند دنبال جبران بودند که علی آقا به آنها گفت بروید همانند آنها زندگی کنید چگونه به امام پیوستند چگونه سرباز امام شدند و چگونه سربازی کردند و نهایت شهید می‌شوند شهادت مزد جهاد است استفاده از ادبیات خوب برای پاسخ دادن علی آقا به معترضین از ادبیات خوب استفاده میکند جواب علی هم فرصتی برای دعوت شدگان میشود و هم درسی برای کسانی که بی صبر بودند   

--
چینش خوب کلمات

در روایت کلمات باید طوری چینش شود که مستمع با کمترین و با سرعت بالا پیام را بگیرد مجبور نشود برای فهمیدن هم فکر کند هم بر گذشته رجوع کند و هم سوال انگیز شود این چینش باعث می شود زیبایی خاصی به روایت  دهد
مثال : شهید همت میگفت در آموزشها عرق بریزد تا در عملیات خون نریزد

 شهید چیت سازان  کسی می تواند از موانع دشمن بگذرد که از نفس خود عبور کرده باشد

 تا من خود را خنثی نکنیم نمی‌توانیم مین دشمن را خنثی کنیم

تا رحمها بینهم نباشد اشدا الکفار نمیشود

و
 
پردازش متناسب کلمات :

مطالبی در قصه و روایت وجود دارد که پردازش آن باعث می شود بهره‌ برداری بهتری در روایت رخ  میدهد
مثل

 شهید همت به فرماندهان گردان ها گفتند با نیروهای تحت امر خودتان زندگی کنید نگذارید فاصله ها  ،شما را از هم دور کند با نشست و برخاست به آنها اعتماد سازی کنید آنها را بشناسید و حرف همدیگر را بفهمید تا در تاریکی شب عملیات انها هم به شما اعتماد کنند و هم شما به انها  اعتماد کنید افراد توانمند را شناسایی کنید و مسیر تربیت و رشد آنهارا مهیا کنید
۴-صبوری کردن :

 در روایت لازم است و روای باید بداند روایت در حقیقت جنگ با شیطان است حمله به خاکریز دشمن خاکریزی که در باورهای مخاطب من احداث شده این خاکریز ممکن است در اثر جهل ،تنبلی ،عناد و غیره احداث شده است بدون صبوری امکان فتح خاکریز وجود ندارد صبر کردن در دو جبهه باید صورت گیرد
الف :صبر در فوران کردن اطلاعات انباشته شده در درون راوی

راوی باید در رابطه موضوعی که روایت می کند حداقل ده برابر اطلاعاتی که می‌خواهد ارائه بدهد باید اطلاعات داشته باشد
راوی باید با صبوری اطلاعات خود را طبق فرصتی که دارد مخاطبی که دارد موضوعی مورد بحث است اطلاعاتش را منتقل کند مثل آقای قرائتی سخنران توانمند و ملای باسوادی است هم قادر است ثروتمند معلومات است ولی حداکثر زمانی که به کار می‌گیرد نسبت به معلوماتش قابل قیاس نیست و هم توجه دارد که برای چه کسی صحبت می کند گاهی آن قدر خودش را تنزل می دهد و پایین می آورد تا با مخاطب همسطح شود تا بتواند دست بدهد تا بتواند دستش را بگیرد و هدفش را منتقل کند و پیامش را برساند تا به امروز موفق بوده
ب:: صبوری در برابر رفتار مخاطب

راوی میداند که در برابر گارد مخاطبش مواجه هست لذا تنها در سایه صبر کردن می تواند این گارد را که شیطان احداث کرده بشکند کار فرهنگی یک حرکت و یک عملیات مقابل تلاش های شیطان است شیطان تنها در سایه توصیه هایش توانسته هم یارگیری کند و هم مخالفش را حذف کند برای مقابله با آن باید مانند خودش عمل کرد با توصیه های موثر و قابل فهم می شود حداقل مقاومت کرد باید پیروزی را رقم زد برای موثر واقع شدن توصیه‌ها صبر لازم است تا تو را قبول کنند به تو اعتماد کنند و از تو  پیروی کنند

مثال :

 شب عاشورا امام حسین علیه السلام رو کرد به یارانش گفت این لشکر با من کار دارد هر کس می‌خواهد برود برود  آن که میماند کشته خواهد شد او حتی یاران را با اسم نام برد و از آنها خواست بروند انها که در دام و وسوسه‌های شیطان اسیر بودند یا به نحوی گیر داشتند رفتند ولی آنها که وامدار شیطان نبودند سعادت خود را در رکاب امام می‌دیدند دنیا را فدای اطاعت امام کردند و بقای خود را در جبهه حقّ دیدند ماندند

چند نکته مهم
راوی که واسطه بین دو نسل است نیاز دارد به گونه‌ای عمل کند نه تنها این اتصال باید صورت بگیرد بلکه نسل دوران دفاع مقدس به عنوان الگو برای نسل حاضر مقبول قرار گیرد و همچنین به عنوان گنجینه ای که تاریخ را تامین کند
لذا راوی لازم دارد که علم به واقعیت های جنگ داشته باشد و علم به واقعیت ها و نیازهای امروز داشته باشد بداند با که و چرا جنگ شد چگونه ،کی ، باچه کسانی ، چه مدت و. طول کشید علم به این سوال‌ها چشم را باز می کند و او را آگاه می کند تا از آنچه می بیند سخن می‌گوید در حقیقت علم ابزار روایتگری است

 نکته بعدی : هنراز ابزار توانمندی لازم برای روایت است راوی هنرمند یعنی این که قدرت تجسم و انتقال حس را دارد نکته مهم تر و اصلی راوی باید یک شخص متقی باشد توجه به تقوا در برنامه اصلی باید قرار دهد چرا که تقوا محدودیت در به خطا رفتن در روایت را به عهده دارد مانع از دروغ می شود مانع از درشت گویی تخریب و غیره می‌شود در تقوا خدا مد نظر است خدا مدد میکند

 اگرعلم نباشد فقط هنر باشد یعنی راوی یک شخص هنرمند است و توانایی انتقال حس و ایجاد تجسم و قدرت تفهیم دارد مخاطب را به بی‌راهه می‌برند اگر راوی علم داشته باشد هنر نداشته باشد روایت بی فایده یا کم فایده می شود و حتی ممکن است در انتقال حس و فهماندن بد عمل کند زدگی به وجود می آورد اگر علم باشد هنر باشد تقوا نباشد علم و هنر موجود در خدمت شیطان قرار می گیرد راوی نور به راوی ظلم مبدل می‌شوداگر تقوا باشد ولی علم و هنر ندارد او هرگز روابت نمکند میرود تا اینکه همه عالم به علم موضوع شود و هنرمند شود در غیر این صورت روایت نمیکند   



مثال :

 ماه رمضان بهار قرآن بود روایت قرانی گفتم

بچه ها اطلاعات برای عملیات کار شناسایی را در هورالهویزه مشغول بودند مشکلی پیش رو بود پاسگاه‌های عراق در هور پاسگاه‌ها شناور بود و در هر پاسگاه  یک سگ وجود داشت و سگ بو می کشید و با پارس کردن نگهبانان عراقی را  اگاه میکرد و مانع شناسایی می‌شد

نیروهای اطلاعات شب در سنگر با هم صحبت می‌کردند و از کار سگها می‌گفتند معلم قرانی انجا بود گفت : چرا  از قران مدد نمیگیرید گفتند وجعلنا  آیت الکرسی  وان یکاد و ۴قل خواندیم جواب نمی دهد
معلم قران گفت آیه مربوط به خودش را بخوانید

 آیه مربوط کدام است ؟

گفت سوره کهف  بخشی از آیه ۱۸ کلهم باسط زراعیه
شب بچه ها برای شناسایی با این معلم رفتند این فراز از آیه ۱۸ سوره کهف را خواندند به سمت سگ فوت کردند بچه‌ها دیدن سگ روی دستشان نشسته بود پارس نکرد رفتند و برگشتند باز همان طور نشسته بود
۷-منبع شناس:

دانستن منابع خاص هر موضوع برای راوی بسیار مهم است باید بداند از کجا نقل و قول می کند صحت و سقم آن را بداند سند معتبر برای روایتش داشته باشد روایت هم عقلانی باشد هم مستند باشد و هم با حقیقت همسو باشد واقعیت‌هایی که ما را از حق دور می کند باید پرهیز کنیم واقعیت‌ها را بگوییم که ما را به حق هدایت بکند واقعیت‌ها گاهی با مزاج ما هم سو نیست ولی چون به سمت حق است نباید حذف شود
مثال

شهید صیاد شیرازی میگفت در رابطه با تصمیم گیری برای عملیات ها در جلسات با هم می جنگیدیم تا به یک نظر واحد برسیم و پس از آن با هم میرفتیم با دشمن در میدان متحد می جنگیدیم هر که از بیرون نگاه می کرد زمان تصمیم‌گیری ما را تماشا می کرد ما با هم دعوا می کردیم آنها فکر می‌کردند ما با این دعوا کردن هرگز نمیتوانیم با دشمن بجنگیم


سم الله الرحمن الرحیم

حکمت دانایی و آگاهی و حقایق اشیا درختی است که در قلب انسان می روید و میوه‌اش بر زبان انسان ظاهر می شود امیرالمومنین علی علیه السلام

حکمت ها را باید به واسطه قلب شناخت و فهمید حکمت حفظ حروف نیست بلکه شناخت حدود است کسی که حدود را شناخت عاقلانه سخن میگوید

میوه حکمت در کلام خودش را نشان می دهد

حکیم فراتر از زمان و مکان می بیند می فهمد و می گوید


بسم الله الرحمن الرحیم 
یک کلمه سخن حکمت که انسان را با حقایق آشنا نماید برای مومن شنیدنش از یک سال عبادت بهتر است پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله و سلم
توفیق شنیدن و آشنا شدن با سخنان حکیمانه لطفی است که حق تعالی مقرر می کند و استفاده کردن از این لطف تنها برای کسانی ممکن است که معنای حقیقی عبادت را درک کرده باشند و بندگی خدا هر چه آگاهانه تر باشد ارزشمند تر است و کسب فیض در محضر حکیم بالاترین عبادت است و تفکر و تعقل بر حکمت ها فرصت خاصی از سوی خداست
 


امام_موسی_صدر

ابتدای صبح بـود ، کسی خدمت سید موسی آمدو فریاد میزد به خدا قسم تو مهدی #موعود هستی. سید بسیار خونسرد وبا کلامی نافذ، خیلی ساده، منطقی و با لـبخندی ملیح به آن مـرد گفت که من مهدی موعود نیستم .

اماآن شخص دست بردار نبود! سپس سید موسی رو به آن مرد کرد و گفت

ای مـردِ عرب‌ به تو می گـویم که مـن صاحب امان عجل الله تعالی فرجه الشریف نیستم و این هم از دو حالت خارج نیست

یا راست می‌گویم، که در این صورت مهـدی‌ موعود عجل ‌الله تعالی فـرجه الشریف نیستم.

یا #دروغ می‌ گویم، که امـام عجل الله دروغ نمی گوید و باز یعنی من مهدی موعود نیستم

مـرد از جواب سید قانع شد و هیاهو و هیجانش خاموش شد و رفت


::بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن:

چشمانمان را زیبا کنیم با دیدن زیبایی ها (5)

بار دوم که دیدمش برای کار در موسسه آمادگی کامل داشتم .کم کم آشنایی ما شروع شد .من خیلی جاها با مصطفی بودم ، در موسسه کنار بچه ها،در شهرهای مختلف و یکی دوبار در جبهه . برایم همه کارهایش گیرا و آموزنده بود . بی آنکه خود او عمدی داشته باشد.غاده با فرهنگ اروپایی بزرگ شده بودحجاب درستی نداشت اما دوست داشت جوردیگری باشد ،دوست داشت چیز دیگری ببیند غیر از این بریز و بپاشها و تجمل ها،او از این خانه که یک اتاق بیشتر نیست و درش همیشه به روی همه باز است خوشش می آید .بچه ها می توانند هر ساعتی که میخواهند بیایند تو ،بنشینید روی زمین و با مدیرشان گپ بزنند .

:مصطفی از خود او هم در این اتاق پذیرایی کرد و غاده چقدر جا خورد وقتی فهمید باید کفش هایش را بکند و بنشیند روی زمین !به نظرش مصطفی یک شاه کار بود ، غافل کننده و جذاب .یادم هست در یکی از سفرهایی که به روستاها می رفت همراهش بودم .داخل ماشین هدیه ای به من داد، اولین هدیه اش به من بود و هنوز ازدواج نکرده بودیم.خیلی خوشحال شدم و همان جا بازکردم دیدم روسری است ، یک

 روسری قرمز با گلهای درشت .من جا خوردم ، اما او لبخند زد و با شیرینی گفت :بچه ها دوست دارند شما را با روسری ببینند.

:از آن وقت روسری گذاشتم.من می دانستم بچه ها به مصطفی حمله می کنند که چرا شما خانمی را که حجاب ندارد میآورید موسسه ،اما برایم عجیب بود که مصطفی خیلی سعی می کرد، خودم متوجه میشدم، مرا به بچه ها نزدیک کند .می گفت: ایشان خیلی خوبند .اینطور که شما فکر می کنید نیست ،به خاطر شما می آیند موسسه و میخواهند از شما یاد بگیرند ان شاالله خودمان بهش یاد می دهیم.نگفت این حجابش درست نیست ، مثل ما نیست ، فامیل و اقوامش آن چنانی اند .اینها خیلی روی من تاثیر گذاشت . او مرا مثل یک بچه کوچک قدم به قدم جلو برده ، به اسلام آورد.نه ماه، نه ماه زیباداشتیم وبعدباهم ازدواج کردیم.البته ازدواج ما به مشکلات سختی برخورد.

بہ روایت غاده جابر همسر شهید

 


هدیه های شعبانیه (13)
بسم الله الرحمن الرحیم
بیمارستان و عشق قصه ی بسیار زیبایست
از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه بی پایانی را ادامه می دادند.
زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند 
از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم.
یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است.
در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد: گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می شود. بزودی برمی گردیم.»
وقت عمل شد. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می کرد گفت: اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت.
بعد از گذشت ده ساعت پرستاران، زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی شناخت و وقتی همه چیز روبراه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بی هوش بود.
صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمی توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن می خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می خواست او همان جا بماند.
مثل هر شب، مرد به خانه زنگ می زد. همان صدای بلند و همان حرف هایی که تکرار می شد. روزی در راهرو قدم می زدم. وقتی از کنار مرد می گذشتم داشت می گفت: گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب می شود و ما برمی گردیم.»
نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. مرد درحالی که اشاره می کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: خواهش می کنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلا برای هزینه عمل جراحیش فروخته ام. برای این که نگران آینده مان نشود، وانمود می کنم که دارم با تلفن حرف می زنم
در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن برای خانه نبود، بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود. از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بین شان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازی های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت، اما قلب دو نفر را گرم می کرد
http://dahmadpoor.blog.ir/


بسم الله الرحمن الرحیم 
ویژه تا نیمه شعبان (3)

شهیدی که با نام مهدی زندگیش برکت پیدا کرد و مزد جهادش شهادت شد وسیره او ستاره هدایت کننده برای ما شد 

مهدی زین الدین

ولیعهد    
قبل انقلاب، دم مغازه ی کتاب فروشی مان، یک پاسبان ثابت گذاشته بودند که نکند کتاب های ممنوعه بفروشیم. عصرها، گاهی برای چای خوردن می آمد توی مغازه و کم کم با مهدی رفیق شده بود. سبیل کلفت و از بناگوش در رفته ای هم داشت. یک شب، حدود ساعت ده، داشتیم مغازه را می بستیم که سر و کله اش پیدا شد. رو کرد به مهدی و گفت ببینم، اگر تو ولیعهد بودی، به من چه دستوری می دادی؟» مهدی کمی نگاهش کرد و گفت حالت خوبه؟ این وقت شب سؤال پیدا کرده ای بپرسی؟ » باز هم پاسبان اصرار کرد که بگو چه دستوری می دادی ؟ » آخر سر مهدی گفت دستور می دادم سبیلتو بزنی.» همان شب در خانه را زدند. وقتی رفتیم دم در، دیدیم همان پاسبان خودمان است. به مهدی گفت خوب شد قربان ؟ نصف شبی رفته بود سلمانی محل را بیدار کرده بود تا سبیلش را بزند
 مهدی گفت اگر می دانستم این قدر مطیعی، دستور مهم تری می دادم
گفت شیعیه واقعی کسی است دیدن او یاد امام زمان عج را در خاطرها زنده کند  
زندانبان خود را تابع خود کرد
 


 

بنام خدا 

ویژه تا نیمه شعبان (4)

شهیدی که با نام مهدی زندگیش برکت پیدا کرد و مزد جهادش شهادت شد وسیره او ستاره هدایت کننده برای ما شد 

شهید مهدی زین الدین 

ولیعهد   

قبل انقلاب، دم مغازه ی کتاب فروشی مان، یک پاسبان ثابت گذاشته بودند که نکند کتاب های ممنوعه بفروشیم. عصرها، گاهی برای چای خوردن می آمد توی مغازه و کم کم با مهدی رفیق شده بود. سبیل کلفت و از بناگوش در رفته ای هم داشت. یک شب، حدود ساعت ده، داشتیم مغازه را می بستیم که سر و کله اش پیدا شد. رو کرد به مهدی و گفت  ببینم، اگر تو ولیعهد بودی، به من چه دستوری می دادی؟مهدی کمی نگاهش کرد و گفت  حالت خوبه؟ این وقت شب سؤال پیدا کرده ای بپرسی؟  باز هم پاسبان اصرار کرد که  بگو چه دستوری می دادی ؟  آخر سر مهدی گفت دستور می دادم سبیلتو بزنی. همان شب در خانه را زدند. وقتی رفتیم دم در، دیدیم همان پاسبان خودمان است. به مهدی گفت خوب شد قربان ؟ » نصف شبی رفته بود سلمانی محل را بیدار کرده بود تا سبیلش را بزند. مهدی گفت اگر می دانستم این قدر مطیعی، دستور مهم تری می دادم

گفت طوری زندگی کن وقتی ترا دیدن یاد امامت بیافتند 

اقا مهدی زندانبان خود را مطیع خود کرده بود 


برادر احمد (4)

بنام خدا 

اسفند سال 60 بود در حال اماده شدن برای عملیات فتح المبین بودیم پادگان دوکوهه پر بود از نیروهای بسیجی در غالب تیپهای امام حسین ع و ثار الله  ع و ولی عصرعج و  محمد رسول الله علیها السلام

 یکی از مشکلات ما توی پادگان دوکوهه حمام بود ساختمان کوچکی که درکنار میدان صبحگاه بود در  ان حدود 10 تا دوش بود و چند تیپ با نیرو هایشان برای حمام کردن از این دوشها استفاده میکردند در نتیجه خیلی شلوغ بود 

دو ساعت مانده به نمازصبح  رفتم توی صف منتظر شدم  تا نوبتم بشه نماز را همان جا خواندم یک ساعت بعد نماز نوبت من شد رفتم حمام کردم در همین حین صبحگاه شروع شده بود راحت بغچه زیر بغل به سمت ساختمان میرفتم ساختمان تیپ ما دو  تا بلوک پشت حسینه حاج همت فعلی بود که دور ساختمان سیم خاردار حلقوی گذاشته بودند فقط معبر های بود که ما از انجا تردد میکردیم به محدوده تیپ رسیدم دیدم حاج  احمد ایستاده رفتم طرفش سلام کردم گفت بایست کنارش ایستادم هرکس مثل من میامد حاجی نگهش میداشت حدود 10 نفر شدیم پرسید کجا بودید گفتیم حمام گفت الان موقع صبحگاه است شما بعد از صبحگاه باید میرفتید دلایل ما را قبول نکرد ما را حسابی سینه خیز برد در انتها گفت یادتان باشد قوام نظامی در صبحگاه است

بعدها به این نتیجه رسیدم صبحگاه چقدر اهمیت دارد

سلامتی امام زمان عج صلوات


شهید مجتبی صفدری (4)

برای نماز ده دقیقه قبل از اذان توی حسینه بود یکی از دوستان گفت مجتبی جان چرا زود میروی گفت وقتی اذان گفته میشود یعنی خدا منتظر است من زودتر میروم تا منتظر خدا باشم نه اینکه خدا را منتظر بذارم

 

مجتبی صفدر پیراهن مخصوص عملیات داشت پشت پیراهن نوشته بود لبخد امام اموخت مرا رمز شهادت


بسم الله الرحمن الرحیم
امام زمان در آیین هندیان

دور دنیا تمام شود به پادشاه عادلی در آخرامان که پیشوای ملائکه وپریان و آدمیان باشد.

و حق و راستی با او باشد وآنچه در دریاها و زمین ها و کوه ها پنهان باشد همه را به دست آورد و ازآسمان ها و زمین آنچه باشد خبردهد واز او بزرگتر کسی به دنیا نیاید.

پس از خرابی دنیا پادشاهی در آخرامان پیدا شود که پیشوای خلایق باشد و نام او "منصور" باشد.تمام عالم را بگیرد و به دین خود آورد و همه کس را از مومن و کافر بشناسد وهر چه از خدا بخواهدبیاورد.

چون مدت روز تمام شود دنیای کهنه نوشود و زنده گردد و صاحب ملک تازه پیدا شود .از فرزندان دو پیشوای جهان یکی ناموس آخرامان ودیگر وصی بزرگتر وی که"پشن"(نام هندی علی بن ابیطالب)نام دارد.ونام آن صاحب ملک تازه"راهنما"(هادی-مهدی)است به حق پادشاه شود و خلیفه "رام"(به زبان سانسکریت"خدا") باشد وحکم براند و او را معجزه بسیار باشد.

منبع:کتب "باسک"و"دید"و"دادتک".

۱۰۲۱۱, [۰۹.۰۴.۲۰ ۱۹:۳۸]
سلام دوستان مطلبی که ارسال کردم منتظر نظرتان هستم مخصوصا اهل علم

 

سلامتی امام زمان عج صلوات


 بسم الله الرحمن الرحیم

غربت ولی نعمت

حواسا جمع جمع باشه میخام یه سوال خیلی مهم از خودم و شما بپرسم هرکی جواب را بلده ترا خدا جواب بده!

1-آیا تا حالا شده واقعی واقعی فرج آقامون را از خدا بخواهیم؟(ترا خدا اشتباه نشه حرف از خودم نیست اینو یه رو حانی تو مشهد میگفت و میگفت بعضی از ماها دعای فرج را خیلی قشنگ و با سوز و گداز می خونیم ولی در دلمون مثلا میگیم اقا امروز نه بذار این کار ما درست بشه فردا!!!!)

2- ایا تا حالا شده یه موقع از روز سر سجاده نماز با امام زمان فارسی حرف بزنیم و مثلا بگیم اقا ما امروز برای نزدیک شدن فرج شما این کارهای خوب رو کردیم و این کار های بد رو نکردیم!یااینکه فقط دعای فرجی رو میخونیم که خیلی هامون حتی معنی فارسی اون را هم بلد نیستیم ؟

وایا.


 

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید سید مرتضی اوینی 

 

من یکی وقتی سر چند شماره از مجله سوره نامه تندی به سید نوشتم که یعنی من رفتم و راهی خانه شدم. حالم خیلی خراب بود. حسابی شاکی بودم.
پلک که روی هم گذاشتم بی بی فاطمه» (صلوات الله علیها) را به خواب دیدم و شروع کردم به عرض حال و نالیدن از مجله، که بی بی» فرمود با بچه‌ من چه کار داری؟ من باز از دست حوزه و سید نالیدم، باز بی بی» فرمود: با بچه من چه کار داری؟ برای بار سوم که این جمله را از زبان مبارک بی بی» شنیدم، از خواب پریدم. وحشت سراپای وجودم را فرا گرفته بود و اصلا به خود نبودم تا اینکه نامه ای از سید دریافت کردم. سید نوشته بود: یوسف جان ! دوستت دارم. هر جا می خواهی بروی، برو! هر کاری که می خواهی بکنی، بکن! ولی بدان برای من پارتی بازی شده و اجدادم هوایم را دارند» دیگر طاقت نیاوردم و راه افتادم به سمت حوزه و عرض کردم سید پیش از رسیدن نامه ات خبر پارتی ات را داشتم و گفتم آنچه را آن شب در خواب دیده بودم.

راوی:یوسفعلی میرشکاک


بسم الله الرحمن الرحیم
هدیه های شعبانیه (16

گاهی وقت‌ها بعضی از آدم‌ها را باید به شیوه‌ای خاص آگاه کرد. ا
پاره آجر
روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران‌قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می‌گذشت.

ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسربچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد.

مرد پایش را روی ترمز گذاشت، سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند.

پسرک گریان، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخ‌دار به زمین افتاده بود جلب کند.

پسرک گفت : ‌اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می‌کند، هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم، کسی توجه نکرد.

برادر بزرگم از روی صندلی چرخ‌دارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم. برای اینکه شما را متوقف کنم، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم.»

مرد متأثر شد و به فکر فرو رفت.

برادر پسرک را روی صندلی‌اش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد.

پس بیاییم در زندگی آنچنان با سرعت حرکت نکنیم، که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه ما، پاره آجر به طرفمان پرتاب کنند!
خدا در روح ما زمزمه می‌کند و با قلب ما حرف می‌زند؛ اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می‌شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند


بسم الله الرحمن الرحیم

هنر و حماسه را با تقوای الهی هدایت

شهید سید مرتضی اوینی

صدای گنجشکها فضای حیاط را پر کرده بود, بابای مدرسه جارو به دست از اتاقش بیرون آمد. مرتضی! مرتضی! حواست کجاست؟ زنگ کلاس خورده و مرتضی هراسان وارد کلاس شد. آقای مدیر نگاهی به تخته سیاه انداخت. روی آن با خطی زیبا نوشته شده بود: خلیج عقبه از آن ملت عرب است.» ابروانش به هم گره خورد. هر کس آن را نوشته, زود بلند شود. مرتضی نگاهی به بچه‌های کلاس کرد. هنوز گنجشک‌ها در حیاط بودند. صدای قناری آقای مدیر هم به گوش می‌رسید. دوباره در رویا فرو رفت.
یکی از بچه‌ها برخاست: آقا اجازه! این را آوینی» نوشته.» فریاد مدیر مرتضی» را به خود آورد:
چرا وارد معقولات شده‌ای؟ بیا دم دفتر تا پرونده‌ات را بزنم زیر بغلت و بفرستمت خانه.»
معلم کلاس جلو آمد و آرام به مدیر چیزی گفت. چشمان مدیر به دانش‌آموزان دوخته شد. قلیان احساسات کودکانه‌ مرتضی گویای صداقت باطنی‌اش بود و مدیر .
سید مرتضی» آرام و بی‌صدا سرجایش بازگشت. اما هنوز صدای گنجشکان حیاط و قناری آقای مدیر به گوش می‌رسید. آزادی مفهوم زیبای ذهن کودک شد.

سلامتی و فرج امام زمان عج صلوات


وقتی خودت را وقف امام زمان کردی دغدغه تو شد نماز اول وقت خدا مرگ  ترا بدست شقی ترینها قرار میدهد  در عشق به امیر المومنین صداقت داشتی تو هم مثل امامت هم بدست منافق هم از ناحیه سر شهید شدی 

به همراه تعدادی از افسرا ارتش برای اموزش به امریکا رفته بود در همان ساعت اول با قطب نما جهت قبله را مشخص میکند تا در زمان و جهت نماز خطا نکند 

خدایا  به اهل نماز نگاه کن بما رحم کن 



بسم الله الرحمن الرحیم

با صیاد دلها در نهضت خاطره گویی

در دام صیاد (1)

تابستان بودم. مادرم به من گفت برو سراغ برادرت-او کوچک تر از من بود و یک مقدار شر و با بچه ای دیگر، رفته بود به باغ مردم-.

من به قصد این که او را بیاورم، راه افتادم. وقتی رفتم، دیدم او و چند نفری از دوستانش رفته اند بالای درخت و میوه می خورند. حقیقتش یک هوس شیطانی وسوسه ام کرد، منتهی یک جنگی در درون من بر پا شد که :تو خودت آمدی برادرت را ببری، حالا چه طور شده که می خواهی مثل آن ها بالای درخت بروی؟!» این جنگ تا آن جا ادامه پیدا کرد که آن هوس بر من و آن عقل و منطقی که رنگ معنوی داشت، حاکم شد.

در نتیجه از دیوار بالا رفتم تا خودم را بیندازم توی باغ. به بالای دیوار که رسیدم، دیدم که ماری درست جلوی صورت من، زبانش را تکان می دهد. خیلی وحشتناک بود. آن قدر که از ترس خودم را پرت کردم پایین. دمپایی هایم را در آوردم و به سرعت دویدم سمت منزل. طوری هم می رفتم که انگار مار دنبالم می کند. قدری که رفتم، ایستادم و دیدم از مار خبری نیست. هیچ وقت یادم نمی رود، همان جا شروع کردم به محاکمه کردن خودم.

می گفتم: مگر مادرت تو را نفرستاده که بروی جلو کار خلاف شرع برادرت را بگیری؟ حالا می خواستی خودت هم همین کار را انجام بدهی؟ دیدی سرنوشتت چه طور شد؟! مار نزدیک بود تو را نیش بزند.»

و خداوند نگذاشت بروم و گرفتار آن خطا بشوم و این، برایم درس شد.


بنام خدا

حین عملیات الی بیت المقدس بود که حاج احمد از ناحیه پا زخمی شو فورا او را منتقل کردند اورژانس زخمش را بستند زخم عمیق بود ولی ایشان راضی نشد در ان برهه منطقه را ترک کند بعد از کار پانسمان و درمان لازم با یک جفت عصا مجدد به جبهه برگشت خط پدافندی حین عملیات را به یکی از گردانهای ارتش واگذار شده بود حاجی با عصا حرکت میکرد با همان عصاها وارد خط شد برای سربازهای توی خط سوال شد این کیه که با عصا امده توی خط  رفتن طرفش معترض حضورش شدند نتیجه به پرخاش و هول دادن کشید که حاجی  نتوانست روی عصا خودش را کنترل کند نقش زمین شد در کنار گردان ارتش بچه های گردان بلال بودند یکی از بچه ها متوجه شد عده ای جمع هستند و یک نفر نقش زمین فورا خودش را رساند با دیدن حاجی روی زمین فریاد زد این فرمانده ماست چکار میکنید به صدای این بسیجی 5 یا 6 نفر دیگر امدند بچه ها ناراحت شده بودند چون حاج احمد را روی زمین میدیدند از روی عصبانیت فریاد میزدند حاجی که وضعیت را مناسب ندید فورا با کمک عصا ها از جا بلند شد با غیض خاصی رو به بسیجی ها انها را کنار زد و مهربانانه  با سربازها خدا حافظی کرد

تازه سربازها فهمیدند صاحب عصاها حاج احمد متوسلیان فرمانده تیپ 27 بود که بعد از مجروحیت به خط بر گشته است

حاج احمد جمع نقیضین بود در اوج مهربانی اصرار بر شدت بر دشمن را داشت


شهید مجتبی صفدری (5)

دو شب قبل از حرکت برای عملیات والفجر هشت مجتبی از توی کوله پشتی خودش پیراهن عملیاتش را بیرون اورد تا اماده اش کند کتری را پر اب کرد گذاشت روی علائدین تا کتری خوب گرم شود اب جوش امد پیراهن را روی زمین پهن کرد در حالی که زمزمه مولا حسیجانم مولا حسین جانم را بر زبان داشت لباسش را اطو کرد

پشت پیراهنش نوشته شده بود لبخند امام اموخت مرا رمز شهادت

این لباس فقط شب عملیات تن مجتبی دیده میشد 

دانش اموز دبیرستان البرز رشته ریاضی فیزیک

 


 

بسم الله الرحمن الرحیم

چشمانمان را زیبا کنیم با دیدن زیبایی ها (7)

عشق را باید در چمران جست عاشقی را باید از چمران اموخت

عشق و عاشقی در چمران

چشمانمان را زیبا کنیم با دیدن زیبایی ها (5)

چمران گنجی است که هیچ کس را دست خالی باز نمی گرداند

برای شناخت چمران باید به حدود الهی اعتقاد داشت به امدادهای غیبی ایمان داشت والا در کوچه پس کوچه های خاطرات چمران گم میشوی 

چمران شیعه واقعی امیرالمومنین ع است که سیره امام را وارد زندگیش کرده اگاهی از سیره او ادمی را یاد امام میاندازد 

سلام

اگر پرستش غیر از خدا مجاز بود، علی را می پرستیدم. به خود اجازه نمی دهم که برای شناخت علی کلمه ای بر زبان برانم و با قدرت عقل شخصیت او و زندگی پرماجرایش را تجزیه و تحلیل کنم. شناخت علی فقط به قدرت عشق میسر است و فقط عشق اجا زه دارد به حریم علی نزدیک شود. من هم فقط به قلب سوخته ی خود اجازه می دهم که از علی سخن بگوید و فقط به حرمت عشق جرأت می کنم به علی نزدیک شود. اگر شعله ی عشق او در دلم زبانه نمی کشید، ابداً به ساحتش جسارت نمی کردم و نامش به زبان نمی راندم. ولی چه کنم که سرتا پای وجودم در آتش عشق او می سوزد. هر وقت که نام او بر زبان می رانم یا یاد او بر دلم می افتد، به خود می لرزم، اشک از چشمانم فرو می چکد، آتش دردناک و لذت بخشی وجودم را فرا می گیرد، در او محو می شوم، عاشقانه با او راز و نیاز می کنم، و روحم آشفته وار علی علی می گوید


بسم الله الرحمن الرحیم

 

زمان جنگ جهانی , ایران که در گیر جنگ نبود 9 میلیون کشته داد چرا ؟

بلای طاعون بلای است که با هم دلی دفع میشود

ان روز کسی که باشد , دلیل هم دلی باشد , نبود یا مردم باور نداشتند

ان روز تجربه دوران دفاع مقدس را نداشتند

امروزما با دشمنی اتحاد جهانی با تحریم وبا شررات عده ای قلیل ثروتمند  با بلای کرونا روبرو شدیم که به مراتب شدید تراز زمان جنگ جهانی است

 امروزما شاهدیم که صحنه های قشنگی خلق شد با جرات بگویم ملائک از شوق گریه میکنند خالقان این صحنه ها یا بازماندگان دوران دفاع مقدس هستند یا ادعا دارند مثل زمان جنگ ما هم میتوانیم حماسه خلق کنیم

دوران دفاع مقدسدر تاریخ ما شد دوران غیرتمندی ایرانیان


بنام خدا مهربانی 

یوسف زهرا کجایی 

ای رهگذر کوچه احساس کجایی؟ 
محبوب ترین عابر شبهای رهایی.
 
تا خال لبت نقطه حساس وجود است 
حساس ترین منطقه در منطق مایی  

ای ناب ترین حادثه عشق در این بزم 
دور از نظرت میکده را نیست صفایی!

ای خوب ترین منظره در چشم ملائک
بر روی زمین ناب ترین عکس خدایی. 

دلتنگ تو این بار گل و باغ و بهارند، 
ای کاش گل نرگس من  زود بیایی.
.


بسم الله الرحمن الرحیم

دلنوشته (4)

اگر استرس بر شما وارد شد به خودتان دلداری بدهید طوری وانمود کنید که اعتماد به نفس زیادی دارید سخت است اما شدنی است

استرسها هم حاصل جهل است هم حاصل عجله است اعتماد به نفس که حاصل برنامه ریزی و عالم بودن نسبت به موضوع است باعث میشود که از زیانهای استرس در امان بمانیم چرا که استرس قدرت تفکر و تشخیص را از ادمی میگیرد

کسی که در جهل است در واقع هم کور است هم در ضعف است بشدت در معرض خطر استرس و ترس است فلذا باید عاقلانه تلاش کرد برای خارج شدن از جهل باید تلاش کرد تا عالم شد در همان حین توانمندیهای را هم باید افزایش داد


بسم الله الرحمن الرحیم

جملاتی از اوینی

فقیه حکم بر ظاهر می کند تا مردمان را در حیطه اسلام نگاه دارد،

و عارف حجاب ظاهر را می درد تا مردمان را نسبت به باطن، که عالم حقیقت است متذکر سازد،

 رند خراباتی خرقه سالوس را که زهد ریایی است می درد تا مردمان بدانند که حتی عادات آوردن به ظاهر عبادت نیز باطن عبادت را که مغز آن است از درون می پوشاند

 تا آن جاکه از عبادت جز قالبی پوک چیزی بر جای نمی ماند و تا زهد ریایی است ایمان مومن از شائبه شرک رها نمی شود

دین که وارد زندگی شد خدا ان را فریاد میزند


 

بسم الله الرحمن الرحیم

رضای غریب(4) .

شهید رضا چراغی، پس از ماه ها مجاهدت و مبارزه با دشمنان اسلام و انقلاب، سرانجام در عملیات والفجر 1 که در منطقه عمومی فکه انجام گرفت، پس از ابراز رشادت تمام و ایثار و حماسه، به شهادت رسید و روح بزرگوارش به ابدیت عشق پرواز کرد. یکی از همرزمانش می گوید: دشمن در ارتفاع 143 فکه پاتک سنگین زده بود. به هر ترتیبی بود، خود را به آن جا رساندم. رضا چراغی، عباس کریمی، اکبر زجاجی در حال شلیک آر پی چی 60 بودند. دشمن پاتک سنگینی زده بود. هر چه اصرار کردم که عقب برگردند، قبول نکردند. روی ارتفاع فقط شش نفر سالم مانده بودند که می جنگیدند، رضا چراغی، عباس کریمی ، اکبر زجاجی و سه نفر بسیجی که سخت درگیر بودند. دشمن تصور می کرد که نیروی زیادی روی ارتفاع است. عصر که دوباره به ارتفاع رفتم، دیدم عباس کریمی و دو نفر از بسیجیان، پیکر غرقه به خون چراغی را با برانکارد حمل می کنند


 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

با صیاد دلها در نهضت خاطره گویی(4)

- شهید عزیز کاوه-که افتخار همرزمی نزدیک با او را دارم-از اسوه های مجاهدین فی سبیل ا. است. در هر عملیاتی که انجام می شد، ابتکار عمل را به دست می گرفت؛ آن هم ابتکاری که مخصوص به خودش بود. در صحنه ی نبرد بود و راست و چپ، جلو و عقب را زیر نظر داشت و من هیچ کس را در جنگ ندیدم که مثل او ابتکار عمل داشته باشد.مدیریت و فرماندهی کاوه و حضورش در صحنه ی نبرد، آن قدر پر معنی بود که به راحتی می شد این را تشخیص داد. بچه های لشکر ویژه ی شهدا هم بسیار فداکار بودند. بارها از نزدیک شاهد فداکاری شان در عملیات های مختلف و خصوصا عملیات قادر بودم.

خبر رسید که کاوه، گردانی را آماده کرده تا به قلب دشمن بزند.

به عنوان فرمانده ی عملیات از او خواستم تا به قرارگاه بیاید. وقتی آمد، گفتم:شنیدم می خواهی دست به چنین کار خطرناکی بزنی.» گفت:بله» گفتم:خب این را من باید تصویب کنم

 بسیار پافشاری می کرد تا بتواند متقاعدم کند که به او اجازه بدهم. وقتی مقاومت او را دیدم جسارت کردم و گفتم:آقای کاوه! ، حواست باشد که این جا من فرمانده ام و تا این را تصویب نکرده ام، شما نباید انجامش بدهی.

 تا این را گفتم، دیدم با آن تشرعی که به دین داشت، چنان متواضعانه با من برخورد کرد که من شرمنده شدم. البته بعدها از او معذرت خواستم که ببخشید این طور با حالت تحکم دستور دادم، چون دیدم زیر بار نمی رفتی.


بسم الرحمن الرحیم

دستنوشته های کمیل(7)

 

27 -آرامش اتفاقی نیست ساختنی است آرامش را باید در درون خود بیابیم نه در بیرون در درون ایجاد کنیم نه از بیرون وارد کنیم در امکانات و ابزارها جستجو نکنیم ابزار و امکانات وسیله هستند باورها آنها را به کار میگیرند باورها آرامش تولید میکنند و یا به دلهره و حسادت و غیره مبتلا می کنند

28 -داشتن تدبیر در زندگی یک اصل و یک امتیاز به شمار میآید باید تلاش کرد تا هدفهای بلند برای خود تعریف کرد با این کار همیشه تازه خواهید بود و احساس روزمرگی و تکرار از ما فاصله میگیرد

 تدبیر کردن ما را از عادت ها دور می کند تشخیص و تصمیم را عطا میکند و رشد و تعالی را پیش رو قرار می دهد

29 -مومن روزهایی دارد سرشار از فعالیتهای مفید و اهدافی دارد بلند و ماندگار از این رو روحیه شاد و ارادهای پویا ارزانی اوست و با گامهای پرصلابت پیش میرود چون انتخاب میکند هر روزش را بهتر از دیروزش ثبت میکند مسیرش رو به سمت تکامل و تقرب به خداست

30 -بسیاری از مسائل خارج از محاسبات ما بروز می کند و توآنی بر مدیریتشان نداریم ولی بر این باوریم که فرمانده هستی پروردگار متعال بر همه آنها تسلط دارد لذا در همه مواقع به او اعتماد کنیم کار را به او واگذار کنیم و خود را برای انجام تکلیف آماده کنیم

31- دل ها از تکرار می میرند و با فراگیری تازه ها جانی دوباره می گیرند در تکرار نه تشخیص است نه تصمیم است نه تدبیر است نه انتخاب

برای رسیدن به تازه ها باید جرات داشت باید تشخیص داد و انتخاب کرد  بایداز تکرار پرهیز کرد

 


بسم الله الرحمن الرحیم

چشمانمان را زیبا کنیم(10)

تکلیف بالاتر از احساس

پروانه (همسر اولش) رو کرد به چمران گفت مصطفی دیگر نمیتوانم اینجا زندگی کنم هر لحظه من و بچه ها تهدید میشویم اینجا محل زندگی نیست میدان جنگ است اسایش ندارم امکانات لازم برای زندگی نیست زبان این جماعت را نمیدانم بیا رحم به این بجه ها بکن فکر درس و اینده اینها باش بیا برگردیم امریکا

دکتر گوش میکرد منتظر شد تا پروانه صحبتهایش تمام شود به پروانه گفت نمیتوانم میبینی کار دارم

پروانه گفت مصطفی بخاطر بچه هات

چمران گفت بخاطر بچه ها نمیتوانم

پروانه در حالی که متحیر از جواب دکتر بود گفت من بخاطر اینها میگم

مصطفی گفت بچه های من فقط اینها نیستند من 400تا بچه دارم (بچه های یتیم مدرسه )

اصرار زیاد باعث شد تا چمران اجازه بدهد پروانه به همراه بچه ها بروند 

دکتر از او یک خواهشی کرد گفت حال که میخواهی بروی برو ولی اسم بچه های مرا عوض نکن بگذار اسم ایرانی برایشان بماند

دکتر میگوید پروانه و بچه ها را بردم فرودگاه و سوار هواپیما شدند و از لبنان رفتند و من تا جبل عامل رانندگی میکردم در حالی که در فراق بچه هایم بودم گریه کردم

وقتی پای تکلیف وسط میامد فقط به خدا فکر میکرد حتی احساس را تسلیم تکلیف میکرد 

احساسات راحفظکرد به تکلیف عمل کرد


بسم الله الرحمن الرحیم

 

شروع، حرف اول را میزند

یک فرد جذاب، خوب میداند که از کجا باید شروع کند و در لحظه اول، چه تأثیری را روی مخاطبش بگذارد

افراد جذاب، جملات را بدون برنامه و هدف بیان نمیکنند

کمک به شنونده برای درک کردن، ارتباط برقرار کردن و بهخاطر سپردن پیام است. شاید میپرسید که چطور چنین کاری امکانپذیر است. افراد جذاب با کمک استعاره، تشبیه و مقایسه به چنین هدفی میرسند

استعاره میتواند در هر جا و هر متنی به کمک شما بیاید، اما فراموش نکنید که استعارههای شما، باید شایسته موقعیتی که در آن قرار گرفتهاید باشد،

قصهگوی خوبی باشید

اما قبل از آنکه به یک داستانگوی خوب تبدیل شوید، باید یک داستانخوان حرفهای باشید. حکایات سعدی، شعرهای حافظ یا شهریار و حتی نوشتههای نثر، میتواند بهترین کمک برای شما باشد

یادتان نرود که هر سخن جایی دارد

اگر در یک گفتوگو قرار گرفته اید، وضعیت تان با زمانی که سخنرانی میکنید باید فرق کند

تمرین کنید

جذاب شدن هم مثل هر کار دیگری به تمرین نیاز دارد

ادیب باشید

خشک نباشید!

افراد جذاب، خشک و بیحرکت حرف نمیزنند. صحبتهای آن‏ها برخلاف افراد ناموفق، هیچ شباهتی به خواندن یک متن از رو ندارد.


بسم الله الرحمن الرحیم

دل نوشته(7)

 خدا شاهد است کسی که اینجا می آید این حال و هوا را می بیند دیگر برگشتنی نیست ما به تهران به این طرف و آن طرف که میرویم می بینیم اصلاً نمی شود ماند شهید حسن باقری

زمانی که در اطاعت خدا قرار بگیری در حقیقت به شیطان نه گفته ای و این اطاعت تو را وارد پناهگاه خدا می کند این پناهگاه شادابی و آرامشی وصف ناپذیر است جذابیت پر برکتی دارد این برکت و جذابیت مهر و محبت خاصی را در دل بنده خدا جاری میکند جذبه محبت کردن به دوست و شدت گرفتن نسبت به اغیار را نمی پسندد جبهه این را داشت در  دل رزمندهها که تمام هم و غمشان جهاد بود رحهما و بینهم ریشه دوانده بود و اشدا و علی الکفار به آنها ابهت داده بود


بنام خدایی که امیدواری میاموزد

خـداوندا شاد کن دلی را کـه گرفته و دلتنگ است!

بینیاز کن کسی راکه به درگاهت نیازمند است!

 امـیدوار کن کـسی را که نا امید بـه آستانت آمده!

 بگیر دستانی که اکنون بسوی تو بلند است!

خدایا!

حاجتم را ردّ مکن، و طمعی را که به لطف تو دارم ناکام مگذار، و امید و آرزویم را از خودت قطع مگردان.

مستجاب کن دعای کسیکه با اشک چشمانش تو را صدا میزند!

 حامی آن دلی باش که تنها شده است!

 با دست های مهربانت با تمام قدرت و عظمت و تواناییت ببار رحمتت را بر بندگان. 

خدایا بیاموز مرا خواستن را

خدایا کمک کن تا بفهمم تواندی در اجابت کردن را

خدایا میدانم که هر چه در هستی وجود دارد مالک ان تویی

خدایا میدانم بیشتر از من دغدغه مرا داری

ای مهربان ترین مهربانان امین یا رب العالمین


بسم الله الرحمن الرحیم

برادر احمد (12)

حاج احمد جمع تضادها بود از طرفی ابهتی و قاطعیتی ویژه داشت طوری که نه تنها نیروهای تحت امر ایشان سمعا و طاعا بودند بلکه خیلی از فرماندهان هم طرازش به او ایمان داشته و تائیدش میکردند واز طرفی روحی لطیف و مهربان داشت ایشان در مهربانی کردن بین دوست و دشمن تبیعض قائل نمیشد حاجی ضمن اینکه به فکر ارتقاء توان جسمی نیرو های تحت امرش بود در همان حین برای بالا بردن سطح فهم و بصیر شدن انها کمترین کوتاهی را جائز نمیدانست تا جایی که در اموزش نظامی خودش در امر اموزش پیشتر ازدیگران در تمرینات فعال بود و در افزایش شناخت جلسات مباحثه راه میانداخت و خود شخصا یک طرف بحث میشد تا با این جلسات سعه صدر یارانش را افزایش دهد و نقاط ضعف شناخت را پیدا کند و بزرگترین دشمن انسان که همان جهل است را از بین ببرد  از طرفی در حین حفظ جایگاه فرماندهی در روابط خود و نیروهای تحت امرش در همان حال کاری میکرد که نیروهایش با او احساس غربت نکنند و از طرفی برای برنامه هایش کاملا عاقلانه عمل میکرد و در همان حین شرط موفقیت را در عاشقانه حضور داشتند در میدان عمل هم میدانست و نشان هم داد


بسم الله الرحمن الرحیم

شهید سید مرتضی آوینی(6)

 

خوشا آنانکه مردانه مرده اند و تو ای عزیز می دانی تنها کسانی مردانه میمیرند که مردانه زیسته باشند. یاد شهدایمان بخیر ، یاد شهدایمان بخیر ، یاد شهدایمان بخیر

 

گریه تجلی آن اشتیاق بی انتهایی است که روح را به دیار جاودانگی و لقای خداوند پیوند می دهد و اشک آب رحمتی است که همه تیرگی ها را از سینه می شوید و دل را به عین صفا که فطرت توحیدی عالم باشد اتصال می بخشد .

 

آرمانخواهی انسان مستم صبر بر رنجهاست پس برادر خوبم،برای جانبازی در راه آرمانها یاد بگیر که در این سیاره ی رنج صبورترین انسانها باشی.

 

جبهه های حق مجلای نوری است که همه پروانه ها را به خود می کشد و چه کند آن نوجوان اگر پروانه ی عاشقی در درون خود دارد؟

. و بالاخره کوفه. چه آهنگ ناخوشایندی دارد این نام!و چه بار سنگینی از رنج با خود می آورد! باری به سنگینی همه رنجهایی که علی علیه السلام از کوفیان کشید. بگذار رنجهای زهرا و حسن و حسین را نیز بر آن بیفزایم؛ باری به سنگینی همه رنجی که در آیه مبارک نهفته است: و لقد خلقنا الانسان فی کبد. آه چه رنجی!


 

بسم الله الرحمن الرحیم

با صیاد دلها در نهضت خاطره گویی(8)

 

شهید صیاد در خاطرات خود درباره عملیات مرصاد می­در آن زمان

من نماینده حضرت امام (ره) در شورای عالی دفاع بودم و در ساعت 2030 مورخه 67/5/3 معاون عملیات ستاد کل نیروهای مسلح به من تلفن کرد و گفت دشمن از سرپل ذهاب و گردنه پاتاق دارد می­آید جلو و به سرعت در حال پیشروی است (آن موقع من در ستاد کل خدمت نمیکردم) و به من حکم مأموریت داده شد. شبانه خودم را با یک فروند هواپیمای فال به کرمانشاه رساندم و صحنه پیشروی دشمن را از نزدیک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم صبح روز پنج مردادسال67 عملیات مرصاد با رمز یا علی (ع) آغاز شد. در تنگه چهار زبر چنان جهنمی برای یاران صدام برپا شد که زمانی برای پشیمانی نمانده بود.

 

جاده انباشته از ادوات سوخته شد. همزمان با عملیات هوانیروز علاوه بر گروههای مردمی، تعدادی از لشکرهای سپاه نیز که از جنوب به غرب آمده بودند، وارد عملیات شدند. راه از هر سو به روی بازماندگان کاروان منافقین بسته شده بود و آنان به سختی میتوانستند به عقب برگردند. بعضی از آنها به روستاها پناه بردند و بعضیهایشان با خوردن قرص سیانور به زندگی خود خاتمه داده بودند


بسم الرحمن الرحیم

دستنوشته های کمیل(10)

42 -برخی هنر بیدار ماندن را دارند و عدهای انگشتشمار هنر بیدارسازی را دارند بعضی ها در خواب راه میروند بعضیها به خواب دیدن خوش هستند بعضی ها برای خوابیدن هزینه می کنند عده ای قلیل هستند که بیداری را دوست دارند و برایش هزینه میکنند حیات جامعه وابسته است به هوشیاری و بیداری است

43-کسی میتواند مهارت بیدارسازی را به دست دست آورد که خود بیدار است و مهارت بیدار ماندن را دارد فرق بین خواب دیدن و در بیداری دیدن را میداند

44 -مردم دنیا چون کاروانی هستند که در حال خواب پیش برده می شوند امام علی علیه السلام

اکثریت مردم خود را از فهم و شعور محروم کردهاند و با تنبلی امور خود را به دیگران واگذار کرده اند همواره دل به پیروی کورکورانه و خیالی پردازی و خواب خوش کردهاند لذا زمانی از خواب بیدار می شوند که ملک الموت جان آنها را گرفته است

45-دوست ندارم جوانی از شما را جز در دو حالت ببینم دانشمند یا در جستجوی دانش امام صادق غلیه السلام

ارزش ادمها به میزان فهم و شعور انها وابسته است چرا که تشخیص حق و باطل بواسطه فهم و شعور صورت میگیرد رسیدن به دانشمندی یا در جستجوی علم بودن بهترین دلیل برای بالا بودن فهم و شعور است امام ما در این دو حالت از ما راضی میشوند

 46 -بیدارشدن از بیدار ماندن راحتتر است بیدار کردن از بیدار نگهداشتن راحت تر است برای بیدار شدن نیاز به هنری نیست بلکه لطفی از طرف خداست برای بیدار ماندن هنرمندی لازم است برای این هنرمندی لطف خدا را نباید نادیده گرفت برای بیدار کردن هنر لازم است برای بیدار نگه داشتن هنرمند بیدار لازم است


 

بسم الله الرحمن الرحیم

رضای غریب(6)

.

حسین الله کرم، همرزم شهید می گوید: در عملیات محمد رسول الله (ص) وقتی پس از انهدام مواضع و استحکامات دشمن فرمان بازگشت به خطوط خودی داده شد. نیروها آماده بازگشت شدند. شهید چراغی در مسیر سرد و پر برف نیروها را که با مشقت فراوان از عملیات بر می گشتند در آغوش می گرفت و می بوسید

این عملیات با عدم موفقیت روبرو شد بخشی از محور عملیات نتوانست قبل از روشن شدن هوا به هدف خود برسد مسیری را که برای عملیات رفته بودند هم طولانی بود و هم کوهستانی ان هم در دل سرما از میان برفها

اقا رضا در این عملیات معاون برادر قجه ای بود با استقبال گرم از بچه ها مانع از وسوسه های شیطانی میشد


عشق و عاشقی در چمران (13)

بسم الله الرحمن الرحیم

اعزام اولین گروه رزمندگان جنگهای نامنظم  از مشهد

پس از جمع شدن نیروهایی که قرار بود به اهواز اعزام شوند به حرم مطهر امام رضا (ع) رفتیم و بعد از زیارت و خداحافظی رزمندگان با خانواده­‌هایشان،­ به عنوان اولین نیروهای شهید چمران از مشهد در سی‌امین روز از جنگ عازم اهواز شدیم که روز اعزام هم بدرقه خوبی صورت گرفت.

نیروهای اعزامی هیچکدام تجهیزات نظامی به همراه نداشتند و بودجه و اعتباری هم برای آنها در نظر گرفته نشده بود. ما حتی پول اتوبوس­‌هایی را که نیروها را از مشهد به اهواز می­‌برد را نداشتیم و با این وعده که پول شما را در مقصد پرداخت می­‌کنیم آنها را متقاعد کردیم که ما را به اهواز برسانند. از طرفی هم شهید چمران به من گفت تهران رسیدید نزد مهدی چمران در نخست‌وزیری بروید و از او هزینه­‌های سفر را بگیرید

بردار حقانی از رزمندگان مشهدی.


بسم الله الرحمن الرحیم

دلنوشته(6)

 ملک الموت مکلف است نوبت هرکس برسد معطل نمی کند

او  تعیین نمی کند نوبت مشخص است

اجل دیگران با صدای بلندموعظه می کند خبر از مرگ می دهد که صاحب آن غافل است

 این یک موعظه است وقت تو تمام شده پرونده بسته شده وقت رفتن است بخواهیم و نخواهیم بایددل  بکنی

دلت را با خودت ببر خاطرجمع برو دلواپس نباش فقط بدان آنچه از پیش فرستادی کارساز است آنچه مانده وضعش معلوم است

مانده از آن تو نیست از دیگران است


بسم الله الرحمن الرحیم

آش نذری

بر آن شدیم تا با یک کاری که هم کار فرهنگی و هم کمکی برای جبهه ها باشد انجام بدهیم قرار قرار بر این شد آخر هفته آش نذری برای سلامتی رزمندگان برپا کنیم آش را بفروشیم و پول آن را برای جبهه ها ارسال کنیم دانش آموزان را از تصمیم خود آگاه کردیم و از آنها خواستیم در این کار مشارکت کنند از فردای آن روز مادران و پدران دانش آموزان فعالانه برای پنجشنبه با ما در ارتباط بودند تا جایی که ما قصد داشتیم یک اجاق داشته باشیم آنقدر استقبال برای مشارکت عالی بود که کار به جایی رسید یک اجاق به ده اجاق رسید

مادری آمد گفت نعنا داغ آن با من

مادری دیگری آمد گفت ما چند نفر هستیم پیازداغ آن با ما

و چند ما دردیگر آمدند قبول کردند تا سبزی آن را تهیه و پاک کنند

به این شکل خانوادهها مسئولیت کار را پذیرفتند روز پنجشنبه همه جمع شده بودند اجاق ها آماده بود  بلندگوها کار می کردند سرودهای از مداحی صادق اهنگران را و مارش عملیات را پخش میکرد بزرگترها در کنار هر اجاقی صف ایستاده بودند تا اش را هم بزنند میگفتند حاجت داریم مریض داریم اجازه بدهید چند لحظه اش را هم بزنیم هرکس که مشغول هم زدن اش بود همان موقع زبانش به دعا مشغول بود تعدادی از مادرها و پدرها و که کسی از از انها در جبهه بود یا زخمی بود یا شهید شده بود فعالتر تلاش میکرد عدادی از حاضرین سنشان بالا بود کتاب دعا و تسبیع در دست گوشه ای از حیاط  مدرسه با حالتی زیبا مشغول دا بودن در این ما بین کودکان هم حضور داشتن در گوشه گوشه مدرسه بازی کودکانه خود را داشتند

تا نهایت آش آماده شد وقت توزیع شد  قرار شد آش را در قبال گرفتن پول بدهیم

مردم خودشان اورده بودند خودشان پختن خودشان دعا کردند بچه های خودشان جبهه بود اش برای سلامتی بچه های خودشان بود

پولها را بدون شمارش میریختند داخل کیسه التماس میکردند اش میگرفتند

آش پخش شد مقدار زیادی پول جمع شد خاطره زیبایی برای دانش آموزان ساخته شد دعای مردم برای رزمندگان ؛ پخش آش نذری ؛ خاطره زیبا برای خانواده و بچه ها و کمک خوبی برای جبهه ها شد مدیر مدرسه زمان جنگ


بسم الرحمن الرحیم

دستنوشته های کمیل(13)

 

۵7 -با خودم می گویم تا کنون چند بار به امام زمان خود لبیک گفتهی

 تا به حال صدای راسای او را با گوش جان شنیده ای

 آیا باور داری که او مرتب فریاد میزند و یار می طلبد

آیا ضرورت پرداختن به فرهنگ مهدویت برایت روشن است

 آیا با خواسته های او آشنا هستی

آیا میدانی امر او بر زمین مانده و تو مشغول دنیای خودت هستی

آیا می دانی که تو در برابر امام زمان مسئول هستی و باید پاسخگو باشی

 آیا میدانی که همه افراد حتی آقازادهها مانند حضرت علی اکبر و امامزادهای چون حضرت عباس علیه السلام و همه چیزها باید فدای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شوند

 برای فدای امام زمان شدن آماده شدی

58-مومن با حسن خلق خود به درجه کسی می رسد که شبها را به عبادت می ایستد و روزها روزه دار است پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله و سلم

این یعنی خوش اخلاقی نزد خدا بالاترین مقام را دارد حال اگر این مومن که خوش اخلاق است به نماز ایستاده باشد یا با زبان روزه خوش اخلاق باشد چه مقام وارزشی پیش خدا دارد

۵9- تقوا و خوش اخلاقی باعث می شود که بیشترین ها  وارد بهشت شوند خوش اخلاقی خصوصیت بهترین هاست و این خوش اخلاقی نیاز به ظرفی دارد که ماندگار شود ظرف حفظ خوش اخلاقی تقواست خوش بودن اخلاق حاصل باور های مثبت اندیشی است که یک شخص در زندگی خود به کار می گیرد و حقوق دیگران را رعایت میکنند و حرمت بزرگ و کوچک را محترم می شمارد

60-آیا نمی دانید که اعمال شیعیان در هر صبح و شام بر ما عرضه می شود پس اگر تقصیری در اعمال ایشان دیدیم از خدا می خواهیم که او را ببخشد و اگر کار خوب از او دیدیم از خداوند برای او پاداش میخواهیم امام رضا علیه السلام

 61-با پیدا کردن راه حل های مناسب شکل مشکلات را عوض کنیم تا مشکلات به شکلات تبدیل شود

 مشکل زمانی خودش را نشان می دهد که ما برای آن راه حل نداریم یا بهتر بگویم زمانی که راه حل مناسب پیدا نمی کنیم مسئله ما میشود مشکل ما

پس مشکل ما در پیدا کردن راه حل است


 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

دلنوشته(10)

 دورکعت نمازبخوانیم برای برادری که درست برخورد نکرد باما بگوییم ای خدا ما گذشتیم تو هم بگذرکه حواسش نبود.شهید حسن باقری

 کسی که با تو برخورد درست نداشته به هر دلیلی خاطره خوبی نساخته است اما من با تصمیم خوب و برخورد خوب خاطره خوب را رقم بزنم خاطره های خوب امید و نشاط می آورند حمایت خدا را همراهی میکنند روسفیدی فردا حتمی می شود بعد از برخورد خوب و تصمیم خداپسندانه آرامش حاکم میشود که با خود برکت و رحمت و عزت را به ارمغان می آورد برخورد ها از درون افراد خبر میدهند او با برخوردش میگوید در دل من چه چیزی وجودارد تو هم همین طور

انطور که میپسندی باش نه انطور که مورد پسند تو نیست


بسم الله الرحمن الرحیم

رضای غریب(10)

بسم الله الرحمن الرحیم

در حین عملیات والفجر مقدماتی من با دوستان کنار آتشبار107 بودیم در همین حین رضا چراغی به عنوان معاون سپاه ۱۱قدراز راه رسید

با برادر ناهیدی و نورانی و تعدادی از دوستان جمع بودیم لذا به محض این که رضا رسید به ناهیدی گفت :

یه فکری کنید تا به بچه هایی که توی تپه های دوقلوی رملی مستقر هستند راه پیدا کنیم

برای آنها تدارکات و مهمات و آب و غذا برسانیم شهید و زخمی شدها مانده اند در تماس هستیم ولی مشکل مسیر  داریم

ناهیدی نگاهی کرد نقشه رو به روی زمین ولو کرد نقشه رو نسبت به زمین گویا کرد بعد جای تپه های دوقلو را روی نقشه مشخص کرد جایی که ما بودیم هم مشخص بود تنها مسیری که میشد با آنها دسترسی پیدا کرد راه مستقیم بود گرای حرکت را مشخص کرد گفت:

 ما از این راه مستقیم میتونیم به بچه ها برسیم

یه مقداری به مسیری که گرا نشان میداد فکر کردیم مسیر رملی است بعضی جاها شیار بین تپه هاست و موانع و میدان مین هم جای خود

 نهایت قرار شد با همین گرا حرکت کنیم بریم برسمت تپه های دوقلو

 ۳ تا ماشین بود محسن نورانی به عنوان معاون تیپ ذوالفقار علیرضا ناهیدی مسئول تیپ ذوالفقار و رضای چراغی معاون سپاه ۱۱ قدر هر سه تا ماشین دارای آنتن های بلند مخابراتی از این ماشین های جیب جنگی

 سوار شدیم حرکت کردیم با گرایی که مشخص شده بود به کدوم سمت بریم راه افتادیم حرکت رفتیم بچه ها را از دور دیدیم ماشین نرسیده به تپه های رملی دوقلو پشت میدان مین متوقف شد مجبور شدیم بایستیم از ماشین پیاده شدیم من هم فوراً معبری  را که بچه شب عملیات زده بودن رو پیدا کردم رفتم سمت معبر

عرض معبر یک متر بود عرض ان کم بود رضا  چراغی با بیسیم با قرارگاه تماس گرفت آدرس داد :

از مقر آتیش بار ۱۰۷ با گرای مورد نظر بیاید به سمت ما

الان بیا ید ؛ ماشین غذا بیاد ماشین تدارکات مهمات و آب بیاره

خوب من سراغ میدان مین رفته بودم مین های اطراف سیم خاردار ها رو برداشتم و مشغول جمع کردن سیم خاردار بودم که نبشی های داخل زمین هم باید کنده شه سخت بود همین جور که مشغول بودم مشغول تمیز کردن بودم که برادر چراغی امد کمکم مشغول عریض کردن میدان مین بودیم یکی از این بچههای بسیج سررسید یه نگاه کرد دید سه تا جیپ با آن انتن هاشون آقایان که پیاده شدن بعد بیسیم چی ها هم هستند نه گذاشت نه برداشت رو کرد به ما گفت

 به به میبینم آقایون اومدن پیک نیک چه عجب یاد تون افتاد ما اینجا هستیم چی شده راه گم کردید رضا همینطور که مشغول بود نبشیها را از زمین در می آورد تا سیم خاردارها آزاد بشوند زیر لب با زمزمه گفت

 ببین چقدر دیر اومدی به درد لای جرز میخوری بچه بسیجی الان داره این همه تیکه میندازه تقصیر خودته تو مسئول شدی که اون  عقب بمانی ؛ تو باید با مسئولیت حرکت کنی یعنی جلوتر از بچه ها

عرض معبر را عریضش کردیم ماشین اومد غذا اورد ماشین مهمات و آمبولانس اومدند  مجروحان  را برد و ماشینهایی که غذا آورده بودند شهدا را با خودش عقب بردند

رضای چراغی به عنوان معاون سپاه قدرتودل خطر بود فرمانده شده بود که بیشتر بهتر خدمت کنه حقیقت اون روز اونجا صبورانه  تو فکر کمک به بچهها بود


 

بسم الله الرحمن الرحیم

برادر احمد (15)

رهبر معظم انقلاب که در آن زمان رئیس جمهور و رئیس شورای عالی دفاع بودند پیغام دادند که حاج احمد متوسلیان خدمتشان برود. احمد متوسلیان همراه با محسن رضایی می روند به دیدار حضرت آیت الله ای. رئیس جمهور وقت به احمد می گویند که باید به لبنان بروید. محسن رضایی می گوید: آقا تاکنون بارها آن جملاتی راکه احمد در آن ملاقات به کار برده نقل کرده اند.» حاج احمد در ملاقات با آقا می گوید: یعنی خداوند متعال ما را انتخاب کرده که برویم با اسرائیلی ها بجنگیم؟ آقا فرمودند: بله! شما نماینده نظام هستید، بروید آنجا و جلوی آنها را سد کنید.

به این ترتیب بخشی از تیپ محمد رسول الله به فرماندهی حاج احمد متوسلیان مامور رفتن به سوریه و لبنان شدند. روز ۲۱ خرداد ماه ۱۳۶۱ اولین مرحله اعزام انجام شد. حاج احمد در فرودگاه دمشق خطاب به رزمندگان همراه خود گفت: برادرها، قبل از رسیدن به اینجا در ایران آنچه گفتنی بود ما برای شما گفتیم. خیلی کوتاه من عرض می کنم امام عزیزمان فرموده اند باید که اسرائیل از صحنه جهان زدوده شود و شما مردان بزرگ باید که این حرف امام عزیزمان را جامه عمل بپوشانید


بسم الله الرحمن الرحیم

با صیاد دلها در نهضت خاطره گویی(11)

 فرزند  شهید صیاد شیرازی

 شب قبل از ترور چه مسائلی بین شهید صیاد شیرازی و خانواده گذشت؟

در آن سال من سوم دبیرستان بودم و شب شهادت ایشان شب امتحان درسی بنده هم بود و برای استفاده از محضر ایشان و طرح مسائل درسی خود به ایشان مراجعه کردم چراکه ایشان بر ریاضیات و زبان انگلیسی تسلط کاملی را داشتند.

ایشان هم تازه از سفر مشهد مقدس و زیارت امام رضا (ع) و دیدار با والده برگشته بودند و روحیه معنوی قوی هم در وجودشان بود و این روحیه معنوی را به فضای خانواده نیز انتقال داده بودند و نه تنها در شب شهادتشان بلکه همیشه با خانواده مهربان و با محبت بودند.

پدر ان شب به من توصیه کرد

ایشان پرداختن به درس و علم بود تا مسائل علمی خود را با توجه بیشتری پیگیری کنم


بسم الله الرحمن الرحیم

هدیه های شعبانیه (24)

برو کنار بچه!

پدر و مادر و کودک

با خانمی که در حال عبور بود برخورد کردم

اووه! معذرت میخوام … من هم معذرت میخوام.

دقت نکردم … ما خیلی مؤدب بودیم، من و اون غریبه خداحافظی کردیم و به راهمان ادامه دادیم؛ اما در خانه با آنهایی که دوستشان داریم، چهطور رفتار میکنیم؟!

کمی بعد از آن روز، در یک غروب غمگین، مشغول پختن شام بودم. دخترم خیلی آرام کنارم ایستاد؛ اما همین که برگشتم، به او خوردم و تقریبا انداختمش؛ ولی بدون کمترین توجهی، با اخم به او گفتم: أه! از سر راه برو کنار» قلب کوچکش شکست و رفت! اصلا نفهمیدم که چهقدر تند حرف زدم .

وقتی توی رختخوابم بیدار بودم، صدایی آرام و آسمانی در درونم گفت:

وقتی با یک غریبه برخورد میکنی، آداب معمول را رعایت میکنی، اما با بچهای که دوستش داری، بد رفتار میکنی؟!

برو به کف آشپزخانه نگاه کن. آنجا، نزدیک در، چند گل پیدا میکنی.

آنها گلهایی هستند که او برایت آورده بود. خودش آنها را چیده بود: صورتی، زرد، آبی و .

او تنها به این خاطر آرام ایستاده بود که سورپرایزت بکنه

هرگز اشکهایی که چشمهای کوچیکش رو پر کرده بود، ندیدی.

در این لحظه بود که احساس حقارت کردم و بیامان اشکهایم سرازیر شدند.

آرام رفتم و کنار تختش زانو زدم . بیدار شو کوچولو، بیدار شو. اینا رو برای من چیدی؟

گفتم: دخترم! واقعاً متأسفم از رفتاری که امروز داشتم. نمیبایست اونجور سرت داد میکشیدم

دخترم گفت: اشکالی نداره مامان؛ چون من به هر حال دوستت دارم مامان»

من هم دوستت دارم دخترم وگلها روهم دوست دارم،مخصوصا آبیه رو

کوچولوی من ادامه داد: اونا رو کنار درخت پیدا کردم، ورشون داشتم، چون مثل تو خوشگل هستن. میدونستم دوستشون داری، مخصوصا آبیه رو

آیا میدانید که اگر فردا بمیرید، شرکت یا مؤسسهای که در آن کار میکنید به آسانی در ظرف یک روز برای شما جانشین جدیدی میآورد؟

اما خانوادهای که به جا میگذارید تا آخر عمر فقدان شما را احساس خواهد کرد؟

و به این فکر کنید که ما خود را عجیب وقف کار میکنیم و به خانوادهمان آنطور که باید اهمیت نمیدهیم!

چه سرمایهگذاری غیر عاقلانهای!

اینطور فکر نمیکنید؟!

به راستی کلمه "خانواده" یعنی چه؟!

http://dahmadpoor.blog.ir/


بسم الله الرحمن الرحیم

چشمانمان را زیبا کنیم(16)

 

روز 29 بهمن سال 57 گروهی مهمان از لبنان بعنوان نمایندگان سازمان امل و شیعیان لبنانی برای عرض تبریک پیروزی انقلاب خدمت امام رسیدند همه نشسته بودند میان این جمع دکتر چمران هم حضور دارد  دکتر همراه گروه سازمان امل بود صحبتها شد امام در پاسخ مهمانان جمله ای گفت همه حیران به یکدیگر نگاه میکردند منظور امام را نمیفهمیدند امام به انها گفت ممنون از هدیه ای که اورده اید مهمانها هرچه فکر کردند نتواستند منظور امام را متوجه شوند اخر انها هدیه ای نیاورده اند امام ادمی نیست که چشمش دنبال این حرفها باشد تا اینکه اشاره کرد به مصطفی

بالاتر از این افتخاری پیدا میشود که نائب امام زمان اینگونه بپسندد


 

بسم الله الرحمن الرحیم

رضای غریب(9)

 

هنگامی که جنازهی رضا چراغی داخل قبر گذارده شد، اتفاقی افتاد که فاطمه؛ خواهر رضا چراغی آن را اینگونه روایت کرده است
. موقعی که پدرم پیکر رضا را داخل قبر گذاشت صورت رضا را بوسید و از داخل قبر بیرون آمد. بعد از چند وقت رضا را در خواب دید که روی گونهاش چیزی مثل ستاره میدرخشید. پدرم در خواب از رضا پرسیده بود: آن چیست که روی صورتت میدرخشد؟ رضا گفت: وقتی که شما مرا  داخل قبر گذاشتی و صورتم را بوسیدی، یک قطره از اشک چشمت به روی صورتم افتاد و این؛ همان قطره اشک است که میدرخشد.» 


بسم الله الرحمن الرحیم

خاطراتم (16)

دانش آموزان برای رزمندگان نامه مینوشتند روی پاکت نوشته میشد برسد به دست برادر رزمنده داخل پاکت دست نوشته خود را قرار میدادند نامهها در کلاس جمع میشدند و از کلاس ها به مدرسه و از مدرسه ها به اداره و از آنجا به منطقه فرستاده می شد فروردین سال ۶۱ بعد از عملیات فتح المبین بود ما هم مشغول سوار شدن قطاراندیمشک به سمت تهران بودیم به هر نفر از ما یکی از این نامهها

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

 قبل از مرحله اول عملیات آزادسازی خرمشهر را شروع کنیم به خاطر تحرکات دشمن فعالیت جابجایی نیروها خودی شدت پیدا کرده بود و از طرفی مشکل بزرگی که داشتیم نبود امکانات ترابری برای جابجایی فلذا این کمبود ؛ مشکلات را روی دوش نیروها منتقل کرد مجبور شدند

ادامه مطلب


بسم الرحمن الرحیم

 72- در فکر انسان بین عقل و تکبر همواره جنگ است هرگاه عقل بر فکر آدمی حاکم شود تکبر خلع سلاح می شود و اگر تکبر حاکم شود عقل مغلوب می شود حکومت تکبر آدمی را کور میکند و آدمیت رخت بر می بندد

 در چشم انسان بین حیا و طمع همواره جنگ است هرگاه حیا حاکم شود

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

11-گمنامی برای شهوت پرست­ها دردآور است،اگرنه همه اجرها در گمنامی است؛تاآنجا که فرموده­اند:آنگونه در راه خدا انفاق کن که آن دست دیگرت هم با خبر نشود.

12-زمان بستر جاری عشق است تا انسانها را در خود به خدا برساند

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

جمران با امامش

بعد از قضیه‌ی پاوه که مرحوم شهید چمران آمده بود تهران، توی جلسه‌ای که ما بودیم به نخست‌وزیرِ وقت (بازرگان) گزارش میداد که بین اینها هم از قدیم یک رابطه‌ی عاطفی‌ای وجود داشت. مرحوم چمران توی آن جلسه اینجوری گفت:

ادامه مطلب



بسم الله الرحمن الرحیم
سخت کوشی کلید موفقیت است؛ موفقیت های بزرگ نه با زور و قدرت، بلکه با مداومت و پشتکار حاصل می شوند. "ساموئل جانسون"
اگر اشتیاق شما برای موفق شدن بیشتر از ترس شما از شکست خوردن باشد شما حتما موفق خواهید شد.
موفقیت تنها نصیب معدودی می شود

ادامه مطلب


بنام خدایی که فکر کردن را برترین عبادت میداند

 

هرگز کلید خوشبختیت رو توی جیب دیگران قرار نده.

"بازنده ها" وقتی شکست میخورن عقب میکشن؛

ولی "برنده ها" انقدر شکست میخورن تا موفق بشن.

با ترس هات روبرو شو! آدم ها رو ببخش! یک راه حل

ادامه مطلب


بنام خالقی که با 124 هزار پیامبر را برای بهتر زندگی کردن مردم فرستاد

ما خلق شدیم که زندگی کنیم نه اینکه بردگی کنیم

چاقم، لاغرم، قد بلندم، کوتاه قدم،

سفیدم، سبزه ام همه به خودم مربوط است.

مهم بودن یا نبودن رو فراموش کن

رومه ی روز شنبه زباله ی روز یکشنبه است.

ادامه مطلب


 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

گفت شما برای این گنگره هزار شهید مریوان آمدید؟ گفتیم بله. گفت خاطره دارم می‌خواهید از احمد برایتان بگویم؟ در مغازه را بستیم و دوربین را کاشتیم.

گفت روزی که اینها وارد شدند(نیروی اعزامی همراه حاج احمد متوسلیان روزهای اول اغتشاش در کرستان) اتفاقی پیش آمد و درگیری بین مردم و مغازه کناری ما پیش آمد که یکی از پاسدارهای احمد سیلی

ادامه مطلب



بسم الله الرحمن الرحیم

شهید طهرانی مقدم مسئول هوا فضای سپاه پاسدران، ملقب به پدر موشکی ایران و مسئول سازمان جهاد خودکفایی 7 سال پیش بر اثر انفجار در یکی از پادگان‌های نزدیک تهران خود و جمعی از همکارانش به شهادت رسیدند

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

راوی: حجت الاسلام و المسلمین غلامرضا صفایی

بنی صدر از برخی از نظامی ها خواسته بود که شما یک چهره جوان مورد اعتماد به من معرفی کنید که او را به کردستان بفرستم. آنها هم شهید صیاد شیرازی را معرفی کرده بودند.

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

همرزمان دکترچمران

1-او همه جا بود. حضورش دلگرمی بود برای بچه‌ها. من پس از گذراندن دوره‌های چریکی در لبنان یک بار او را در جبهه دیدم که از ناحیه پا مجروح شده بود. پس از درمان و پانسمان اولیه با وجود اینکه نیاز به استراحت هم داشت از جایش بلند شد

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

فرزندان آسیابان

آسیابانی پیر در روستایی دور افتاده زندگی میکرد. هرکسی گندمی را نزد او برای آرد کردن میبرد، او علاوه بر دستمزد، پیمانه ای از آن را به نا حق برای خود برمیداشت. مردم با اینکه ی او را می دیدند

ادامه مطلب


بنام خدای مهربان
توصیه هایی متفاوت (برخلاف بسیاری از متون مذهبی در فضای مجازی که خشک، سطحی و کمیّت گرا هستند) از عارف واصل مرحوم آیت الله کشمیرى:

۱- حتماً دقایقی از ساعات رازآمیز روزه داری خود را به برترین عبادت اختصاص دهید، و آن هم چیزی نیست جز تفکر»! 

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

با صیاد در نهضت خاطره گویی(18)

صیاد شیرازی برای برنامه ای پادگان ۲۸ کردستان توی سنندج دعوت بود برنامه به این صورت تنظیم شده بود که ایشان صبح زود با پرواز از تهران حرکت می کند و تا قبل از ظهر وارد پادگان میشود قبل از ظهر

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

1-همراه  بچه ها و شهید چمران  در محدوده دب حردان برای شکار تانک رفته بودیم چمران دستور داد همانجا منتظرش باشیم ده متری از ما جدا شد رفت به سمت یک موتور اب دستش را برد داخل پروانه موتور پرنده کوچکی را که انجا محبوس شده بود را بیرون اورد بعد از نوازش و بوسیدن رهایش کرد تا پرواز کند برود

ادامه مطلب


 بسم الله الرحمن الرحیم

صل الله علیک یا بقیه الله عج

امام باقر علیه السلام

وقتی قائم مااهلبیت قیام کرد دست خود را برروی سربندگان قرارمیدهد به برکت ان عقل ها واندیشه ها ازپراکندگی نجات پیداکرده وفهم انها کامل میگردد بحار الانوار ج 52 ص 328

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

 دوره ای که بالای ارتفاعات شاه نشین مستقر بودیم به عنوان تامین جبهه های سرپل ذهاب بودیم تدارکات ماتوسط ستاد پشتیبانی در روستای ریجاب تامین می‌شد ما باید هر روز از بالای ارتفاع می آمدیم پایین می رفتیم روستا و تدارکات و غذای جمعمان را تحویل می‌گرفتیم

ادامه مطلب


جوان تهرانی که موشکهایش بلای جان صهیونیستها شد

 تهرانی مقدم نماد اقتدارشیعیان

 

بسم الله الرحمن الرحیم

استفاده از تخصص اسرای عراقی

بعد از فتح المبین این شهید بزرگوار، توپخانه سپاه را راه اندازی کرد. منظور اینکه یک جوانی نوزده بیست ساله، اول سال 1360 به جبهه آمده و اول سال 1361توپخانه سپاه را راه اندازی کرده؛ شهید حسن طهرانی مقدم بنیانگذار

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

تدبیر شهید چراغی در برابر پاتکی عراقی ها

دشمن برای آن که عملیات فتح المبین» را به شکست بکشاند، دشت عباس را از ما گرفت و می خواست پاتک بزند و ایستادن جلوی پاتک دشمن بسیار سخت بود. 400 تانک دشمن در مقابل یک گردان 350 نفره قرار داشت. دشمن با حیله اجازه داد

ادامه مطلب


 

بسم الله الرحمن الرحیم

قطعا قران را برای پند اموزی اسان کردیم پس ایا پند گیرنده ای است سوره قمر ایه 17

 دوران جنگ به دفاع مقدس شهرت پیدا کرد علت اونم زندگی جهادی بود که مومنین مجاهد در میدان نبرد در مقابل دشمن سیره خود را بر اساس اطاعت و بندگی به درگاه خدا رو پیشه کرده بودند که

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

، رضا ایرانمنش هنرپیشه و جانباز شیمیایی دوران دفاع مقدس نقل می‌کند که؛ در طول‌ دوران‌ بازیگری‌ خاطرات‌ زیادی‌دارم‌، اما اولین‌ کارم‌، یعنی‌ همان‌ سجاده‌ آتش‌»در ذهنم‌ باقی‌ مانده‌ است‌. که البته‌ مربوط به ‌تصویربرداری‌ مجموعه‌ است‌.

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

چشمانمان را زیبا کنیم(25)

خدایا! اکنون احساس می‏کنم که در دریایی از درد غوطه می‏خورم، در دنیایی از غم و حسرت غرق شده‏ام، به حدی که اگر آسمان‏ها و زمین را و همه ثروت وجود را به من ارزانی داری به سهولت رد می‏کنم،

ادامه مطلب


 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

قرائت سوره واقعه هر شب قبل از خواب بچه ها داخل چادر یا اتاقها یا سنگر به صورت جمعی سوره واقعه  خوانده می‌شد هر شب قبل از خواب به صورت جمعی می‌نشستند با هم سوره واقعه را جمع خوانی می کردند تا جایی که تعدادی از آنها سوره واقعه را حفظ کرده بودند و اعتقادمان بر این بود که این جمع خوانی خواندن این سوره رزق خاصی را اعطا می کنه و ما با این اعتقاد که انشاالله رزق معنوی ما را از این سوره بگیریم مرتب می‌خواندیم

 


بسم الله الرحمن الرحیم

صل الله علیک یا بقیه الله عج(11)

دعای شیعیان برای امام زمان علیه السلام نشانگر علاقه و محبت به ایشان است. اگر چه دوستی تمام ائمه معصومین علیهم السلام بخشی از ایمان و شرط قبولی اعمال است، در عین حال دعا کردن در حق امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) موجب ازدیاد محبت آن حضرت در دل و در نتیجه موجب تقویت ایمان میگردد.

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

51-آن شراب طهور که شنیده ای بهشتیان را می خورانند، میکده اش کربلاست و خراباتیانش این مستانند که اینچنین بی سرو دست و پا افتاده اند. آن شراب طهور را که شنیده ای تنها تشنگان راز را می نوشانند، ساقی اش حسین است

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

ویژگی های اخلاقی

1-او اهل پارسایی، تقوا و دیانت بود و همواره نسبت به انجام واجبات و ترک محرمات تقیه خاص داشت. از دنیا و زخارف آن پرهیز می نمود و اهل ریا و ریاست نبود. پدرش می گوید: وقتی او را به عنوان فرمانده لشگر معرفی کردند

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

اولین درس  موشکی در سوریه

سال 1363 یک مسافرت سه ماهه به سوریه داشت، برای یادگیری آموزش های موشکی که آن هم شرایطش خیلی سخت بود. از نامه هایی که همسرم می نوشتند، مشخص بود شرایط خیلی سختی را می گذرانند

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

 ۱۱2- در دوران غیبت باید زبان ها را کنترل کرد و نسبت به خانه و خانواده هوشیار بود چرا که شیطان برای موفقیتش ابتدا از فکرها و زبان ها بهره می جوید چون کلامی که بر زبان جاری میشود تکلیفی را بر گردن می نهد اگر کلام ناصواب باشد موجب عملی ناصواب  میشود بر ماست که نسبت به خانه و خانواده که در جامعه نقش آفرین هستند هوشیار باشیم تا آسیب کمتری ببینیم

ادامه مطلب


 

بسم الله الرحمن الرحیم

چرا شهید چمران پیشنهاد ناسا» را نپذیرفت؟

شهید چمران در پایان تحصیلات دانشگاهی در آمریکا مدتی هم سرگرم تدریس شدند. ایشان آمریکا را بستر فعالیتهای صهیونیستی می دانست و علاقه نداشت در آن کشور بماند و زندگی کند. در یادداشتهای ایشان ذکر شده و یا یکی از دوستانشان نقل کرده اند، دقیقا یادم نیست.

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از دوستان ایشان از مشکلات دوران اجاره نشینی شما می گفت. مگر به شما خانه سازمانی نداده بودند؟

از همان اول که با هم ازدواج کردیم، نرفتیم توی خانه های سازمانی. توی خانه های سازمانی همه جور آدمی می آمد و می رفت. علی خانه اجاره می کرد. می گفت: من حاضرم کرایه بدهم، ولی شما راحت باشید. »

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

شهید طهرانی مقدم یگان موشکی سپاه را فعال کرد

بعد از اینکه عراق موشک باران را شروع کرد، دستیابی به فناوری موشک سازی در دستور کار جمهوری اسلامی قرار گرفت. آن زمان حاج محسن رفیق دوست، وزیر سپاه بود و با ارتباطی که قبل از انقلاب با کشورهایی مثل سوریه و لیبی داشت،

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

127 -از افرادی که کلام آنها فقط بوی ناامیدی و یاس می دهد باید دوری کرد چرا که خدا از افراد ناامید بیزار است و زمزمه های ناامیدی گرد  دل شکستگی پخش می کند خواسته یا ناخواسته سخنهای ناامیدکننده مستمع را تحت تأثیر قرار میدهد

ادامه مطلب


 

بسم الله الرحمن الرحیم

وصیتنامه شهید علیرضا علی آبادی شوری

 

وصیتنامه شهید علیرضا علی آبادی شوری

 با سلام و درود به امام امت،امید همه مستضعفین جهان ،امام خمینی وهمه شهیدان انقلاب اسلامی ایران لازم دیدم مطالبی چند را به خانواده ام بنویسم تا اگر خداوند نعمت شهادت را نصیبم نمود پنهان نماند.

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

مهری یزدانی، همسر جانباز

وقتی میخواهد جوابم را بدهد، نه دستپاچه میشود و نه از کوره در میرود و از صدایش معلوم است که قصد توجیه و توضیح هم ندارد، میخندد و میگوید: در ماجرای جبهه رفتنم میتوان ردپای ماجراجویی را دید اما در ازدواجم اصلا! 18 سالم بود

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

عدم شکایت از کمبود

اگر اینهایی که یادشاناست جنگ جهانی دوم -که به ما هیچ مربوط نبود، ما سرپل بودیم، سر راه بودیم- آمدند گرفتند اینجا را و به مجردی که گرفتند، همه چیز نادر شد، دیگر هیچ پیدا نمیشد.

ادامه مطلب


 

بسم الله الرحمن الرحیم 
وقتی دینداریت را در حفظ دین مردم ببینی هر کجا باشی اقا زاده هستی 

شهید حسین ثمری در دل میدانی که تیر و ترکش تهدید می کرد دغدغه دینداری داشت 


بسم الله الرحمن الرحیم
روحش شاد و و راهش پر رهرو باد.

اگـر آن روز کـه سـاواک گرداگـرد خمینـی بـت شـکن را گرفتـه بـود و زخـم زبـان میــزد کــه ســربازانت کجاینــد؟ و روح خــدا فرمــود ســربازان مــن در گهــواره انــد!

ادامه مطلب


 


بسم الله الرحمن الرحیم 

دلخوشی ها باعث دلگرمی ها میشود وقتی خلوت با محبوب دلگرم کننده باشد گرما و سرما معنای خودش را از دست میدهد


 

بسم الله الرحمن الرحیم

صبح ۲۱ خرداد ۱۳۶۲/ ۲۹ شعبان ۱۴۰۳

ما تا همان مسائلی که در اول جنگ گفتیم، تا آن مسائل تحقق پیدا نکند، ما در دفاع خودمان سر جای خودمان ایستادهایم.اگر چنانچه ما از این مسائل غفلت کنیم یا اینکه بعض از منحرفین و منافقین بین مردم بیفتند

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

 ۱47 – من کودکان را به پنج خصوصیت دوست دارم بسیار گریه می کند و دیده گریان کلید بهشت است با خاک بازی می کنند متکبر و خودخواه نیستند با دیگران دعوا میکنند زود آشتی کرده کینه به دل نمی گیرند چیزی برای فردای خود ذخیره نمی کنند چون آرزوی دور و دراز ندارند خانه می سازند

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

تاسیس انجمن اسلامی دانشجویان ایران در آمریکا و کانادا

زمانی که در همراه با دکتر چمران و دیگر ایرانی ها در آمریکا مشغول به تحصیل بودیم، جو خاصی در آنجا وجود داشت. اکثر ایرانی هایی که آنجا بودند، به اصطلاح چپ » بودند و ایدئولوژی چپ داشتند.

ادامه مطلب


 

بسم الله الرحمن الرحیم

پیروزی ایران در جنگهای خاورمیانه.

کل بودجه سپاه و ارتش در بهترین حالت ۶ میلیارد دلار است و بودجه

سپاه قدس هم ۱۰۰ میلیون دلار هم بالاتر نیست. اما بودجه ای که تحت

مدیریت ژنرالهای چهار ستاره آمریکایی برای

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

داد زد:خدا لعنتت کند
احتمالاً زمستان سال 68 بود که در تالار اندیشه فیلمی را نمایش دادند که اجازه اکران از وزارت ارشاد نگرفته بود. سالن پر بود از هنرمندان، فیلمسازان، نویسندگان و . در جایی از فیلم آگاهانه یا ناآگاهانه، داشت به حضرت زهرا سلام الله علیها بی ادبی می‌شد.

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

  خواهرانه :صدیقه طهرانی مقدم           
 

باید انتقام این بچه ها را بگیریم
 

وقتی دیپلم گرفتند عموی ما پیشنهاد دادند که با چند تا از بچه ای فامیل که هم سن و سال بودند، بروند پاریس ادامه تحصیل بدهند ولی ایشان با تماس هایی که با بچه های فامیل داشتند، در بحبوحه انقلاب و این گونه مسائل، قبول نکردند.

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

خاطره ای متتشر نشده از بارزانی، نخست وزیر کردستان عراق!

داعش به دروازه های اربیل رسیده بود وبیم آن میرفت که شهر عنقریب

اشغال شود. بارزانی می گوید من پس ازحمله داعش با امریکائی ها ترکها

انگلیس فرانسه وحتی عربستان تماس گرفتم

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

بخشی از نیایش شهید دکتر مصطفی چمران

خدایا می‌‏خواهم فقیر بی‌‏نیاز باشم که جاذبه‏‌های مادی زندگی مرا از زیبایی و عظمت تو غافل نگرداند، خدایا خوش دارم گمنام و تنها باشم تا در غوغای کشمکش‏های پوچ مدفون نشوم.

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

از جمله نقشهها که مع الأسف تأثیر بزرگى در کشورها و کشور عزیزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زیادى به جا مانده، بیگانه نمودن کشورهاى استعمارزده از خویش، و غربزده و شرقزده نمودن آنان است به طورى که خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هیچ گرفتند

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

خداوند متعال می فرماید: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون» قرآن کریم نیز یکی از مصادیق ذکر و یاد خداست. رزمندگان عزیز با این موهبت الهی، یاد پروردگار متعال را در دل های خود زنده نگه می داشتند

ادامه مطلب


 

بسم الله الرحمن الرحیم 

هر کس با او اولین برخورد ی که داشت جذبش میشد 

خدا دوستش داشت او را دوست داشتنی کرده بود 


دریافت
توضیحات: چمران از زبان غاده
 

بسم الله الرحمن الرحیم 

غاده از جمران میگوید 

چقدر زیباست شریک تو استاد اخلاقی باشد که با لباس چریکی شهرت دارد 


 بسم الله الرحمن الرحیم

157-میلیاردها سیب از درخت افتاده است فقط یک نیوتن از خود پرسید چرا این سیب پایین افتاد نیوتن نگاهش متفاوت از عامه مردم بود با نگاه عاقلانه جاذبه زمین را کشف کرد او دید و فکر کرد و تحقیق کرد نهایت یک سری را کشف کرد

ادامه مطلب


 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید محمد رضا اتحادیه از دیده بانهای لشگر 27 محمد رسول الله ص 

محمد رضا در ضمن اینکه دیده بان متخصصی بود از شجاعت خاصی برخوردار بود و اهل شوخی و صبر بود او به نماز اول وقت مقید بود 


بسم الله الرحمن الرحیم

قبل از عملیات بیت المقدس، نیروهای خودم را به پشت ایستگاه حسینیه که پشت خط محسوب میشد بردم تا آنان را توجیه کنم. همراه من مصطفی تقی جراح، فرمانده توپخانه تیپ ۶۱ امام رضا، حسن صافی و سردار محمدزاده هم بودند.

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

بیان قرآن پیرامون دفاع

قرآن راجع به دفاع میفرماید : لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُونَ» (بقره/279) :نه ظلم بکن، نه زیر بار ظلم برو. حدیث داریم روز قیامت به ظالم و مظلوم گیر میدهند. به ظالم میگویند: چرا ظلم کردی، به مظلوم میگویند: چرا زیر بار ظلم رفتی؟

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

۱)- با خودش عهد کرده بود تا نیروى دشمن در خاک ایران است برنگردد تهران. نه مجلس مى رفت، نه شوراى عالى دفاع. یک روز از تهران زنگ زدند. حاج احمد آقا بود. گفت به دکتر بگو بیا تهران.»گفت عهد کرده با خودش، نمى آد

ادامه مطلب


بسم رب الشهدا

موسی یامبر ع با خضر نبی ع همراه شد تا بیاموزد حضرت خضر به او گفت با من همراه میشوی باید صبر کنی موسی کلیم الله ع گفت مرا صبور خواهی یافت چند منزل که رفتند موسی پیامبر نتوانست صبر کند نهایت به جدایی کشید

سخت است همراه شدن با کسی که بیشتر و بهتر از تو میفهمد

ادامه مطلب


 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید سلیمانی وآزاد سازی شهر محاصره شده.؟!

امرلی در چنگ داعش بود ولی مردم در بند غیرت بودند

غیرت مردم همت جوانان را برانگیخت مقاومت را رقم زد نهایت بیش از 80 روز محاصره را پشت سر گذاشته شد برگه برنده ای برای تاریخ غیرتمندان ثبت شد

ادامه مطلب


بسم رب الشهدا

لحظاتی با مسیح کردستان

معجزه شهید محمد بروجردی از زبان مادر

سردار سید محمد باقرزاده فرمانده کمیته جستوجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح در خاطرهای از شهید بروجردی گفت: شهید بروجردی خاطرهای را تقریباً ده روز قبل از شهادتش نقل کرده که من با یک واسطه و از طریق یکی از سرداران برای شما نقل میکنم.

ادامه مطلب



بسم الله الرحمن الرحیم

مصطفی در ایام حضورش در آمریکا با زنی به نام تامسن آشنا می‌شود که بعدا نامش به پروانه یک نام ایرانی  تغییر پیدا می‌کند. از تامسن اطلاع زیادی در دست نیست. جز اینکه ازدواج آنها به تاریخ ١٣٤٠ بوده است. مسلمان و صاحب سه فرزند شده است به نام‌های روشن، رحیم و داریوش (در برخی منابع جمال ذکر شده )

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

با سپهبد سلیمانی در مکتب مقاومت

 

کجایند مردان بی ادعا

چند ساعت بعد از این که زله بم رخ داد ، شهید حاج احمد کاظمی با

من تماس گرفت و گفت می خواهیم با سردار قاسم سلیمانی برای کمک

رسانی به بم برویم .

ادامه مطلب


بسم الله الرحمن الرحیم

" بی‌آبرویی برای کشور
برای نظام آبرو گذاشتند که یک سرباز آمریکایی، یک آشپز آمریکایی بر یک ارتشبد ما مقدم است؟! دیگر برای شما آبرو باقی ماند؟ اگر من نظامی بودم استعفا می‌کردم؛ من این ننگ را قبول نمی‌کردم. اگر من وکیل مجلس بودم استعفا می‌کردم‌
امام خمینی (ره) | ۴ آبان ۱۳۴۳،
۲۳ اردیبهشت به مناسبت سالروز لغو کاپیتولاسیون


بسم الله الرحمن الرحیم

قرآن در کلام شهدا

 

16-امیدوارم این قرآن مجید را، که به وسیله خون شهیدان زنده است زنده نگه دارید. شهید محمد ترکانلو

*************************

17-امام را تنها نگذارید و به یارى قرآن بشتابید. شهید جمشید نامور

ادامه مطلب


بسم الرحمن الرحیم

 ۱۶۷ -با همدیگر مذاکره یا ملاقات کنید احادیث ما را بخوانید زیرا گفتار ما قلب ها را زنده می کند و روشن می نماید همانا قلبها همچون شمشیرها کدورت و چرکی به خود میگیرد و تمیز کردن و جلا دادن آنها به وسیله احادیث ما ممکن میباشد پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله و سلم

ادامه مطلب


جوان تهرانی که موشکهایش بلای جان صهیونیستها شد

 تهرانی مقدم نماد اقتدارشیعیان

بسم الله الرحمن الرحیم

سفر به سوریه

سال 1363 یک مسافرت سه ماهه به سوریه داشت، برای یادگیری آموزش های موشکی که آن هم شرایطش خیلی سخت بود. از نامه هایی که همسرم می نوشتند، مشخص بود

ادامه مطلب


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها