بسم الله الرحمن الرحیم

رضای غریب(9)

 

هنگامی که جنازهی رضا چراغی داخل قبر گذارده شد، اتفاقی افتاد که فاطمه؛ خواهر رضا چراغی آن را اینگونه روایت کرده است
. موقعی که پدرم پیکر رضا را داخل قبر گذاشت صورت رضا را بوسید و از داخل قبر بیرون آمد. بعد از چند وقت رضا را در خواب دید که روی گونهاش چیزی مثل ستاره میدرخشید. پدرم در خواب از رضا پرسیده بود: آن چیست که روی صورتت میدرخشد؟ رضا گفت: وقتی که شما مرا  داخل قبر گذاشتی و صورتم را بوسیدی، یک قطره از اشک چشمت به روی صورتم افتاد و این؛ همان قطره اشک است که میدرخشد.» 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها